همه‌ی ما شهید بهشتی را به عنوان نمادی از صبر و شکیبایی و تحمل مخالف می‌شناسیم. شهیدی که به رعایت انصاف در برخورد با مخالفان مشهور است. کسی که همگان را از تندی و تندخویی در مقام بحث و گفتگوی با دیگران برحذر می‌دارد. همو که درباره‌ی شیوه‌ی صحیح بحث و گفتگو می‌گوید:

«خو بگیرید به اینکه آرام، منطقی و روشن سخن بگویید. منظورم از آرام سخن گفتن این است که انسان همیشه مواظب حق باشد و حرف بزند؛ یعنی با تقوا سخن بگوید. منظورم از آرام سخن گفتن، سخن گفتن در شکل و شمایل و خصلت متقیان، خداترسان، حق پرستان و کسانی است که همواره در هر کلمه و در هر رفتار، و حتی در هر ژست، مراقب این هستند که مبادا حق آسیب ببیند. حق که آسیب نمی‌بیند؛ مبادا اینها از حق تخطی کنند.(1)... برخوردها باید منصفانه، منطقی، آرام، متین، روشنگر، امکان فکر گسترده دادن باشد. تحجر، تعصب، جمود، مطالب را زود در چارچوب‌های محدود آوردن و تاختن، هرگز نمی‌تواند آهنگ تربیت مدرسه باشد... شما آقایان چگونه معارف فعلی خودتان را برای شناخت حق، در تمام جزییاتش، آن‌قدر بالغ می‌دانید که این‌قدر پرخاش می‌کنید؟! شنیده‌ام شما رفقا به هم پرخاش می‌کنید، اصلاً ولنگاری می‌کنید. کِی ولنگاری راه به راه آوردن انسان‌ها به حق است که شما از حربه‌ی ولنگاری استفاده می‌کنید؟(2)»

آیا تاکنون از خود پرسیده‌ایم که آیا این شهید عزیز؛ به صورت سرشتی از طبعی آرام و مسالمت‌جو برخوردار بود یا برای رسیدن به این ملکه تلاش کرده و با نفس خویش به مجاهده برخاست؟

توضیح آن‌که: برخی از افراد؛ سرشتی آرام و ملایم دارند و گاهی حتی در برابر هتاکی دیگران نیز به ندرت شاهد عکس‌العملی تند از سوی آنها خواهیم بود. آرامش این افراد در تحمل آرای مخالف چون ناشی از جهاد با نفس نیست در قیاس با افرادی که چنین ویژگی مهمی را با تمرین، ممارست و به سختی کسب کرده‌اند از ارزش چندانی برخوردار نیست. گاهی حتی به چنین افرادی توصیه می‌شود تا نیروی خشم را در وجود خویش تقویت کنند.

غالب افراد جامعه اما برای تحمل نظرات مخالف؛ نیاز به مجاهده‌ی با نفس، تمرین و ممارست دارند. می‌بایست بارها آزمون و خطا کرد تا ملکه‌ی صبر در وجود انسان شکوفا شود. گاهی برخی از ما حتی پس از آنکه در شناخت نفس خویش به این باور رسیدیم که از خویی تند و پرخاش‌گر برخورداریم اما درمان ضعف خویش را به بهانه‌ی برخورداری از سرشتی سرکش وامی‌نهیم و یا به انتظار معجزه‌ای و دستی از غیب می‌نشینیم.

شهید بهشتی (ره) اما از جمله افرادی است که برای تحمل سخنان مخالف و احترام به عقیده‌ی دیگران به مجاهده‌ی با نفس خویش پرداخته و چنین ملکه‌ای را در درون خویش ایجاد کرده است. او اصلاح نفس خویش را به مجرد اطلاع از ناصواب بودن روش خود آغاز کرد و همین اراده‌ و مجاهده‌ی جدی باعث بهره‌مندی وی از توفیق الهی در اصلاح نفس او شد. وی در این رابطه می‌گوید:

«از وقتی که فهمیدم این شیوه‌های جنجالی جدالی طلبگی به جای این‌که هادی باشد مضل است، به توفیق الهی رها کردم. چون بنده از بحاث‌ترین و فریادکش‌ترین طلاب قم بودم. در مدرسه فیضیه، در بحث کفایه، وقتی با آقای آقاموسی شبیری زنجانی با رفقا جلوی کتابخانه می‌نشستیم و بحث می‌کردیم، فریاد بنده در تمام مدرسه می‌پیچید. حماقت! حماقت! که چی؟ ما می‌خواهیم حرف همدیگر را بفهمیم، پس چرا داد سر هم بزنیم؟ توفیق الهی در یک مرحله شامل حال من شد که بتوانم [این شیوه را رها کنم] ما باید آرام حرفمان را بزنیم؛ به حرف هم‌دیگر گوش بدهیم. نه اینکه هنوز حرف من تمام نشده بگوییم حرفت را فهمیدم، جوابت را گوش کن! یا اگر کسی حرف زد او را ملامت کنیم که چرا حرف می‌زنی؛ تو هم جزو آدم‌ها بودی که حرف می‌زنی؟! هر کسی حق دارد حرف بزند. هر انسانی. آقایان! بنا را بر این بگذاریم که به سخن یکدیگر، به اندیشه‌ی یکدیگر، به عقیده‌ی یکدیگر، احترام بگذاریم.»(3)

آری! گاهی ما چنان خودمان را بزرگ و محور هستی می‌پنداریم که اعتراف به کوچک‌ترین خطا و اشتباه را مساوی با مخدوش شدن شخصیت ساختگی خویش می‌بینیم حال آن‌که چنین شخصیتی تنها محصول اوهام و تصورات باطل ماست. گاهی یک اعتراف هم برای خود ما سازنده است و هم مایه‌ی عبرت دیگران خواهد بود.

«انسان موجودی است در حال "شدن". و نه فقط انسان، بلکه همه‌ی موجودات عالم طبیعت؛ واقعیت‌های شدنی هستند. ولی انسان، در میان همه‌ی موجودات، شدنش شگفت‌انگیزتر است. ای انسان! تو سراپا "شدنی".»(4)

 

پی‌نوشت:

1. سیدمحمدحسین بهشتی، شریعتی جستجوگری در مسیر شدن، تهران: انتشارات بقعه، چاپ سوم، 1379، ص 37

2. پیشین، صص 60-59

3. پیشین، صص 61-60

4. پیشین، ص 28