مروری کوتاه بر شخصیت و سیره مرحوم حجه الاسلام و المسلمین شیخ مرتضی صالحی

مرتضی صالحی

متن حاضر برگرفته از سخنرانی حجه الاسلام و المسلمین سید حبیب حسینی رنانی از دوستان قدیمی مرحوم صالحی است که در جمع طلاب مدرسه صاحب الزمان اصفهان ایراد شده است.

 

قال الله تبارک و تعالی: إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا[1]

مقدمه: بحث از مرحوم صالحی بحث از شخص نیست بلکه بحث یک سبک خاص زندگی است. بحث از یک سبک اخلاق است که می تواند برای طلاب جوان الگو باشد.  بحث از ایشان در واقع نکوداشت و احترام به یک لباس و یک فرهنگ است. لذا چند کلامی در حد ظرفیت این جلسه با هم درباره سیره و شخصیت ایشان صحبت می‌کنیم.

قبل از اینکه از قم خدمت دوستان برسیم با استاد محترم حضرت حجه الاسلام و المسلمین حاج آقای عمومی در مورد مرحوم صالحی صحبت می­کردیم و اینکه در جلسه ختم ایشان چی باید گفت؟  هر دو به این نتیجه رسیدیم که صحبت کردن درباره مرحوم آقای صالحی از جهتی خیلی سخت نیست. صحبت درباره ایشان مثل خیلی از اموات نیست که انسان باید برود برای میتی صحبت کند در حالی که هیچ چیز درباره آن میت نمی‌داند و نه اصلاً آن میت نکته مثبتی در شخصیت خود داشته که بتوان بیان نمود. اگر هم سخنران در ختم او بخواهد صحبتی در مورد میت بکند، باید یک مقدار مطالب را چرب‌تر بگوید. اما به قول حاج آقای عمومی هر چه در مورد مرحوم صالحی (ره) بگوییم واقعیت محض و  کمال صدق است. هیچ لازم نیست که مطلب را درباره ایشان چرب کنیم. هرچه بود صداقت، وفا و صمیمیت بود. در این ده، پانزده سالی که ما توفیق حضور در کنار ایشان را داشتیم جهات متعددی در شخصیت ایشان دیدیم که قابل ملاحظه و الگو برداری بود. به چند مورد از آنها که برای طلاب بیشتر مفید است؛ اشاره ‌می‌کنیم:

1.معنویت طلبی

 شاید مهم‌ترین جهت شخصیتی ایشان همان بحث معنویت ایشان بود. مرحوم صالحی(ره) یک شخصیتی بود که وقتی به او نگاه می‌کردی معلوم بود که با دیگران فرق می‌کند. ایشان از طلبه‌های حدود سال هفتاد مدرسه دارالحکمه اصفهان بودند. آن زمان مدرسه دارالحکمه فوق‌العاده معنوی بود. همه طلاب یک صفایی داشتند. جلسات اخلاق حاج آقای کشکولی و دعای توسل و کمیل شب‌های جمعه حاج آقای مهدوی خدا می‌داند چه غوغایی بود. در این فضا که همه معنوی بودند هفت یا هشت نفر از این طلاب از بس معنویت، صفا، صمیمیت و افتادگی داشتند برجسته­تر از همه بودند و جلب توجه می کردند. یکی از آن‌ها حاج آقای صالحی(ره) بود. یکی دیگر از آنها مرحوم آقا دادی بود که واقعاً تو چشم بودند.

 

معنویت و صفای روحی مرحوم آقای صالحی با چند خصوصیت همراه بود:

الف- ثبات قدم در معنویت

یکی از خصوصیاتی که ایشان در حوزه معنویت داشتند این بود که ثبات قدم داشتند. متأسفانه اکثر ما طلاب این‌گونه هستیم که تا وارد حوزه می‌شویم، همان یکی دو سالِ اول طلبگی، یک صفا و معنویتی در وجودمان پیدا می شود اما بعد هرچه پیش می‌رویم این معنویت کم می‌شود. و بعد هم که ازدواج می‌کنیم، حالات معنوی ما کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شود. کار به جایی ممکن است برسد که وقتی به برخی طلبه‌ها نگاه می‌کنند اگر نگویند که این آقا طلبه است هیچ کسی از اخلاق و منش آنها نمی‌فهمد که طلبه هستند. ولی حاج آقای صالحی سال‌های بعد خیلی بهتر از سال‌های اول طلبگی‌اش به دنبال معنویت بود. ایشان در رسیدن به مسائل معنوی استقامت داشتند. خیلی حرف بود که بعد از بیست سال که از عمر طلبگی ایشان گذشته بود حالات معنویش همان حالات معنوی سالهای اول طلبگی بلکه حالات معنوی او  بهتر و پخته تر از اول بود.

 

تا زمانی که اصفهان بودند که هر روز در  نماز آیت‌الله ناصری حفظه الله و نماز آیت الله مظاهری حفظه الله و جلسات توسل و اخلاق بزرگان حضور داشتند. بعد هم که شهر قم آمدند هر روز نماز آیت‌الله بهجت(ره) می‌رفتند. همیشه خیلی زودتر از همه در سجاده نماز بودند و خیلی دیرتر از دیگران از سجاده بلند می‌شدند. خانواده ایشان می‌گفتند ایشان هر روز صبح بعد از نماز به اتاقشان می‌رفتند و تا هنگام طلوع آفتاب یک ساعتی با خدای خود خلوت می‌کردند. بعضی فامیلهای ایشان تعریف می‌کردند وقتی می‌رفتیم خانه ایشان به بچه‌های ایشان می‌گفتیم که پدرتان کجا هستند؟ بچه ها می‌گفتند: پدرمان داخل اتاقش دارد نماز می‌خواند. بعد می‌رفتیم می‌دیدیم که یک عمامه مختصری به دور سرش پیچیده است و سجاده نماز ایشان به پهن است. همچنین ایشان در ایوان طلای حضرت معصومه(س) مکرر در حالی که به نماز ایستاده بود، مشاهده می شد.

 

نکته مهمی که باید عرض کنم این است که معنویت و حالات معنوی ایشان اصل بود و بسیاری از حالات مثبت او از همین ارتباط عمیق او با خدا نشات گرفته بود.  بعدا توضیح بیشتری در این زمینه خواهیم داد.

ب- پرهیز از مرید بازی در معنویت طلبی

یکی دیگر از ویژگیهای معنویت طلبی ایشان که برای ما طلاب درس است این بود که اهل مرید بازی نبود. هر از چند گاهی در مدرسه بین طلاب یک دفعه می‌پیچید که فلان آقا در فلان روستا هست که مکاشفه داشته است. بعضی از طلبه‌ها هم سریع راه می­افتادند تا ببینند کجا چه خبر است؟ ولی آقای صالحی سنگین و پخته و عاقل بود. این‌طور نبود که سریع پیش این و آن برود و عمر و جوانی‌اش را در اختیار یک فردی که نمی‌داند که چه شخصیتی است بگذارد. قواعد دست ایشان بود. می‌دانست که خواب دیدن یا مکاشفه داشتن یا خبر از مغیبات دادن، ملاک کافی برای این نیست که انسان عمر و جوانی‌اش را در اختیار کسی بگذارد.

2.شادابی معنوی

یکی از خصوصیات مرحوم آقای صالحی شادآبی و خنده رویی و نشاطی بود که همیشه در چهره ایشان محسوس بود. این خصوصیات را هم از ارتباط با خدا داشت و نتیجه آن حالات معنوی او بود. همان که عرض کردم اصل است. ایشان در ارتباط با خدا کم نمی‌گذاشت.

 

خصوصیت ارتباط با خدا اینست که هر کس با خدا مأنوس می‌شود، روحش تغذیه می شود و دلش روشن می‌گردد. انسان با یاد خدا خود به‌ خود دل لطیف و خلق و خوی نرمی پیدا می‌کند. با ارتباط عمیق با خدا روحیه انسان باز می‌شود. انسان شکفته می‌شود. آدم مثل گل‌هااست که وقتی با خورشید ارتباط برقرار می‌کنند باز می‌شوند. وقتی هم رابطه آن‌ها با خورشید قطع می‌شود اخم می‌کنند. وقتی انسان با خدا ارتباط برقرار می‌کند و سیمش وصل می­شود شکفته و با نشاط می شود. و لذا خودتان هم دیده بودید که هر وقت ایشان را می‌دیدیم یک لبخند ملیحی بر لبان ایشان بود و همیشه شاد بود. این نوع از شادی است که حقیقی و از عمق جان انسان بیرون می‌آید. برخی از افراد شادی‌های شان مصنوعی و در اثر محرکهای بیرونی است. فقط در برخی فضاها و در اجتماع شاد هستند ولی وقتی به خود مراجعه می‌کنند درون آشفته و تاریکی دارند و لذا  باعث می‌شود که غم دوباره به سراغ آن‌ها بیاید. ولی آن‌هایی که با ارتباط با خدا درون روشن و آبادی دارند و اهل سحر و شب‌زنده‌داری هستند از عمق جانشان شاد هستند. در خلوت و جلوت شاد هستند و  این شادی را به دیگران هم تزریق می کنند.

 

حاج آقای صالحی دقیقاً همین گونه بود. از قول بعضی از دوستان طلبه مدرسه شنیدم که مرحوم آقای صالحی هر وقت ما را می‌دید حتما با کلام شیرینی ما را می‌خنداند و می‌رفت. سرّ این نشاط و شادآبی ایشان همان خلوت‌هایی بود که در شب داشت. آنجاست که آدم شاد می‌شود. آنجاست که آدم  نرم می‌شود. آنجاست که آدم باز می‌شود.

 

حاج آقای صالحی وقتی خنده می‌کرد از عمق جان خنده می‌کرد و وقتی گریه می‌کرد از عمق جان گریه می‌کرد. بعضی افراد خنده‌ها و گریه‌هایشان فقط از فضای دهانشان است و از سینه پایین‌تر نیست. ولی کم هستند افرادی که وقتی می‌خندند از عمق جانشان می خندند و وقتی گریه می‌کنند واقعاً گریه می‌کنند. شکل و ادا در نمی‌آوردند. تظاهر نمی‌نمایند و سبک بازی نمی‌کنند. ایشان این طور نبود. همان ارتباطی که با خدا داشت باعث شده بود که دلی نرم روحیه­ای شاد و با نشاط داشته باشد.

 

یکی از دوستان که با ایشان هم مسیر بود و با هم رفت و آمد می کرد می‌فرمود ایشان مقید بود بین راه طلبه ها یا مردم را حتما سوار کند. در طول مسیر هم چند تا کار حتما می‌کرد. یکی اینکه با طرف یک شوخی ملیحی می‌کرد و خنده را بر روی لب او می‌آورد. و دیگر اینکه به مناسبت یک مطلبی، حدیثی برای او می‌خواند و تبلیغ چهره به چهره داشت و دیگر اینکه حتما یک صلوات بر لب طرف می‌نشاند. مثلا تا طرف می‌نشست می‌گفت خوب تا می‌آییم به مقصد برسیم خوب است هزار تا صلوات بفرستیم. طرف را می‌خنداند و فضا را هم با صلوات معطر می‌کرد و باب کلام را هم با طرف باز می‌کرد و مشغول کار طلبگی­اش(تبلیغ) می‌شد. 

3.تواضع و فروتنی

یکی از خصوصیات دیگر مرحوم آقای صالحی این بود که خیلی افتاده، خاکی و صمیمی بود. هیچگونه باد و غرور و منیتی در ایشان نمی­شد ببینی. اگر می‌خواست قیافه بگیرد خیلی دلیل برای قیافه گرفتن داشت.  شما نگاه کنید بعضی از طلاب سیوطی­شان مغنی می‌شود دیگر خدا را بنده نیستند. خیلی مغرور می‌شوند و از صدر تا ذیل حوزه را نقد می‌کنند و یک بادی در وجودشان می‌افتد. ولی ایشان بعد از بیست سال در حوزه بودن و چندین سال درس خارج رفتن و بعد از اینکه نویسنده شد و مقاله­ها[2] و کتاب  نوشت هیچگونه تکبر، غرور و اظهار شخصیتی در وجود ایشان دیده نمی‌شد. خیلی صمیمی، افتاده و متواضع بود. در روایت شریف هم دارد که رسول خدا (ص) فرمودند:

 

أَلَاأُخْبِرُکُمْ بِمَنْ تَحْرُمُ عَلَیْهِ النَّارُ غَداً قِیلَ بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْهَیِّنُ‏ اللَّیِّنُ‏ الْقَرِیبُ السَّهْلُ.[3]

شما را خبر ندهم که فرداى قیامت آتش دوزخ بر که حرام‏ است؟ عرض شد آرى یا رسول اللَّه! فرمود شخصی که فروتن و نرم خو و در دسترس(اجتماعى) و سازگار(آسان گیر) باشد.

 

مومن نرم و راحت و آزاد است و واقعاً ایشان همه این خصوصیات را داشت.  اصلا ایشان تکیه کلام شیرینی داشت که در میان دوستان مشهور هم شده بود. در خیلی از جاها که برخی امور را سخت می گرفتند ایشان می‌گفت: «حالا طوری هم نیست که فلان چیز نباشد».  خیلی آزاد بود. غرور نداشت متواضع و افتاده و خیلی دوست‌داشتنی بود.

4.ساده زیستی

 زندگی ساده‌ای داشت. اسیر دنیا نبود و لذا می‌توانست به آسمان فکر کند. هرچه انسان دنبال تجملات و بهتر و بیشتر کردن زندگی‌اش باشد ناخودآگاه از آن طرف می‌زند. اصلاً دیگر حوصله ندارد به آسمان فکر کند. در نقطه مقابل هرچه به آسمان و آخرت بیشتر فکر کند چیزهایی که برای دیگران مهم است برایش بی‌اهمیت می‌شوند. اصلاً دغدغه های مردم دنیا برایش یک چیز بچگانه­ای می‌شود. مثلاً رفتار یک آدم عاشقی که شیفته آن است تا ماشین پیدا کند برای او بچگانه می‌شود. ایشان واقعاً ساده بود. به شهادت فامیل و دوستان زندگی ساده در عین حال مرتبی داشت. از آن سادگیهای دوست داشتنی و آرام بخش. از آنجهت که واقعاً ارتباطش با خدا برقرار بود؛ دنیا برایش کوچک شده بود. در خطبه متقین آقا امیرالمؤمنین(ع) یک تعبیر قشنگی دارند که می‌فرمایند:

 

عَظُمَ‏ الْخَالِقُ‏ فِی‏ أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ[4]

خدا در جان ایشان عظیم و محترم شده و لذا غیر او در چشمشان کوچک می باشد.

 

متأسفانه غالب ما این طور نیستیم. از وقت نماز و کیفیت نماز خواندن ما می‌شود فهمید که خداوند در پیش چشم ما چقدر عظیم است؟ از اوامر خداوند که چقدر به آن‌ها اهمیت می دهیم می‌توانیم بفهمیم که خداوند در نظر ما چقدر عظیم و محترم است؟ از این امور می توان فهمید خدا اولویت چندم زندگی بعضی‌ها است؟ اول خواب و خوراک و چه و چه و بعد خداوند ولی مؤمنین و متقین و امثال مرحوم صالحی این طور نبودند.

5.صبوری و بردباری

یکی دیگر از خصوصیات برجسته اخلاقی مرحوم آقای صالحی این بود که خیلی صبور و بردبار بود. بطوری که در این چندین سالی که ما در خدمت ایشان بودیم حتی یک بار هم عصبانیت ایشان را ندیدیم.

 

یکی از دوستان و فامیل های ایشان می‌فرمود از خانواده ایشان پرسیدم آیا ایشان در خانه عصبانی هم می‌شوند؟ که خانواده ایشان گفته بودند: نه! آقا مرتضی در خانه اصلا عصبانی نمی شوند. ما طلبه‌ها در بیرون خیلی حاج‌آقا هستیم ولی در داخل بعضی هایمان ممکن است متفاوت عمل کنیم. در حالی که در داخل خانه می می‌شود که چقدر طلبه هستیم؟ یکی از اساتید گفته بودند اگر می‌خواهی بفهمی که یک روحانی عدالت دارد یا نه؟ ببین زن و فرزند ایشان پشت‌سر ایشان نماز می‌خوانند یا نه؟ چون در خلوت معلوم می­شود ما که هستیم.[5] خیلی مهم است که خانواده آقای صالحی گفته بود ما ایشان را اصلاً هیچ وقت عصبانی ندیدیم. این حرف را افرادی که متأهل هستند می‌فهمند یعنی چه؟ آدم ده سال، بیست سال زندگی کند و عصبانی نشود این یعنی خیلی آدم مهذبی است. اصلاً  تهذیب یعنی چه؟ یعنی انسان قوه شهویه و غضبیه خود را کنترل کند. اگر انسان بتواند این‌ها را کنترل کند آدم مهذبی است و خداوند می‌داند ما در چند سالی که با هم دوست  بودیم ندیدیم یک بار ایشان عصبانی بشود. گاهی می‌شد من به ایشان در مؤسسه به خاطر امور کاری گاهی انتقادی یا تشری می زدم ولی ایشان اصلاً عصبانی نمی‌شد و می‌گفت خوبی من این است که  دنده من خیلی پهن است و با این چیزهایی که شما می‌گویید من ناراحت نمی‌شوم.

 

همه این صفات برجسته به ارتباط با خداوند برمی‌گردد. در ارتباط با خداوند آدم شرح صدر پیدا می‌کند و ظرف وجودی اش بزرگ می‌شود. لذا زود عصبانی نمی‌شود و ایشان این طور بود. به خاطر همین خصوصیات زیبا در نگاه فرزندانش می شد ببینی عاشق پدرشان هستند و این خیلی مهم است. اگر یک روحانی پیدا کردید که فرزندانش عاشق او هستند بدانید که کار آن روحانی خیلی درست است.

6.دلسوزی و مهربانی

از خصوصیات برجسته دیگر ایشان این بود که دلسوز طلاب بود و برایشان از دل و جان وقت می‌گذاشت. این دلسوزی ایشان فقط مخصوص طلاب نبود بلکه نسبت به خانواده و فامیل و مومنین همین­گونه بود. همین دو هفته پیش خواهر ایشان مریض می‌شوند و مریضی سختی می‌گیرند و ایشان با خواهرش صحبت می‌کنند ایشان را راضی می‌کنند تا ایشان را پیش دکتری در تهران ببرند و یک روز تمام وقت خودش را برای درمان خواهرش  می‌گذارد و ایشان را به تهران می برد و بر می گرداند.

 

بعضی از ما طلبه‌ها خواهر و برادر که هیچ چیز، شاید یکی دو هفته می‌گذرد و از پدر و مادر خود خبر نداریم. نمی دانیم سالم هستند یا نه؟ یکی از دوستان می‌گفت: زمانی که حضرت آیت‌الله بهجت(ره) در قید حیات بودند خواهر من یک مشکل سختی پیدا کرده بود. ایشان به من گفت کاری که ندارد بیا تا به دفتر آیت‌الله بهجت(ره) برویم، ببینیم می‌شود آقا را ببینیم و از ایشان بخواهیم تا برای خواهر تو دعا کنند. این دوست ما می‌گفت به دفتر آقا رفتیم اما نشد ایشان را ببینیم. اما مرحوم صالحی دست بردار نبود از طریق فرزند ایشان، علی آقای بهجت، به آیت الله بهجت(ره) پیغام داد که برای خواهر من دعا کنند.  بعد از دفتر ایشان که بیرون آمدیم من از مرحوم صالحی تشکر کردم و خواستم جدا شوم  ایشان گفت کجا می‌روی؟! تازه می‌خواهیم مسجد جمکران برویم و برای حل مشکل خواهرت با همدیگر زیر آسمان  نماز جعفر طیار بخوانیم و همین کار را هم کرد. این یعنی چه؟ این یعنی ازخودگذشتگی یعنی ایثار یعنی دلسوزی.

7.اهمیت دادن به درس و بحث

ایشان در زمینه درس و بحث هم خیلی جدی بود. یک وقتی یک طلبه مبتدی، پایه یک یا دو در درس و بحث جدیت نشان می‌دهد. خوب به هر حال جوان است و شور نشاط و فراغت دارد. ولی اگر یک طلبه را پیدا کردید که بعد از بیست سال طلبگی باز هم جدیت در تحصیل نشان می‌دهد، بفهمید که ایشان ثبات قدم دارد. برای نمونه عرض می‌کنم بعضی از هفته‌ها که می‌خواستیم برای بحث مشاوره از قم خدمت رفقا باشیم به ایشان می گفتم که می‌خواهی ساعت هشت صبح از قم حرکت کنیم تا ساعت یازده آنجا باشیم؛ یک ساعت استراحت کنیم تا بتوانیم تا شب در خدمت رفقا باشیم و مشغول مشاوره گردیم؟ ایشان می‌گفت: عجله‌ای نداریم. ساعت هشت درس آقا را می‌رویم ساعت نه حرکت می‌کنیم و برای ساعت دوازده سر اذان می‌رسیم اصفهان و نماز را می‌خوانیم و مشغول می‌شویم. در قضیه تصادفشان هم ایشان سعی داشته که روز جمعه از مشهد به قم برسد تا اینکه شنبه صبح سر وقت در کلاس درس حاضر شود. و این برای ما طلبه ها خیلی درس است.

8.اهمیت دادن به تبلیغ

یکی دیگر از صفات برجسته ایشان این بود که به تبلیغ معارف اهل بیت: خیلی اهمیت می داد. از ه فرصتی برای این موضوع استفاده می کرد. در حالی که بعضی از روحانیون تبلیغ رفتن را برای خودشان کسر شأن می‌دانند. ولی آقا مرتضی این‌گونه نبود و با اخلاص تمام و بدون داشتن چشم داشت مادی در جاهایی که معمولا خیلی خبر از تقدیر و تشکر از زحمات روحانی نبود حضور پیدا می کرد و به وظیفه تبلیغی خود عمل می کرد. در طول سال هم، همیشه تبلیغ چهره به چهره انجام می داد و در همه جلسات فامیلی و دوستانه مقید بود یک حدیث و یا یک مطلب اخلاقی را متذکر بشود.

 

به خاطر اینکه خیلی با معنویت و صمیمی و خوش اخلاق و بی‌هوا بود توانسته بود در دل اطرافیان و فامیل و همسایگان و هر کسی که با او برخورد داشت، نفوذ کند. لذا در مواجهه با آنها بر آنها تاثیرات مثبت فکری و معنوی می گذاشت. در آیه ای هم که اول عرائضم قرائت کردم حضرت حق فرمود که :

 

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا[6]

مسلّماً کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد!

 

 مرحوم آقای صالحی از این دسته افراد بود که واقعا همه دوستش داشتند. لذا الان فامیل و دوستان و حتی همسایگانشان را که می دیدیم همه واقعا داغدار بود. بعضی از طلبه‌ها چون اخلاق و برخورد و معنویت خوبی ندارند نمی‌توانند بر خویشاوندان و اطرافیانشانشان تأثیر بگذارند. ولی آقا مرتضی این‌گونه نبود در دل همه نفوذ کرده بود و از هر فرصتی برای تبلیغ دین استفاده می‌کرد.

9.عشق و ارتباط مداوم با اهل بیت (ع):

یکی از برجسته ترین حالات او علاقه و رابطه­ای بود که با اهل بیت: از اول طلبگی تا ساعات آخر عمرش داشت. این جهت شخصیتی ایشان هم خیلی زیبا و برجسته بود. علاقه خاصی به جلسات اهل بیت: و روضه داشت. خیلی مواظب بود از کنار مناسبتها و اعیاد و وفیات بی تفاوت رد نشود. بلکه بهره لازم را از آنها می­برد. به‌طوری‌که ما همه مناسبت‌ها را از آقا مرتضی می‌فهمیدیم. بعد از نماز ظهر در نماز خانه موسسه توسط ایشان با خبر می شدیم که امروز چه مناسبت مذهبی هست. به‌طور مثال می گفت امروز روز وفات حضرت ام البنین(س) مادر  آقا امیرالمؤمنین است؛ شادی روح ایشان صلوات ختم کنید. یعنی حتی از مناسبتهای مربوط به بستگان اهل بیت: هم بی تفاوت رد نمی شد. در حالی که بعضی از روزها ما وفات یا ولادت یکی از ائمه می‌رسد و یادمان نیست که روز وفات ایشان هست و دنبال نیستیم از این فرصت استفاده ببریم و وظیفه مان را در قبال این مناسبت انجام دهیم.  ایشان این طور نبود. ایشان نه تنها از اهل بیت: بلکه مناسبتهای مربوط به بستگان اهل بیت: حتی مناسبتهای علما را ارج می گذاشت. مثلاً بعد از نماز می‌گفت امروز روز وفات مرحوم ملاحسینقلی همدانی(ره) است شادی روح ایشان یک حمد و سوره یا یک صلوات بفرستید.

 

 مدتی پیش به ایشان از روی شوخی می­گفتم مرتضی تو این مناسبت‌ها را از کجا می‌فهمی؟ ایشان هم به شوخی جواب می داد.  تا اینکه یک روز گفت من صبح که از خانه بیرون می‌آیم تو راه رادیوی ماشین را روشن می کنم. این برنامه تقویم تاریخ که رادیو صبح زود پخش می کند را گوش می‌دهم و می فهمم که امروز چه مناسبتهایی هست؟ چه کسی فوت کرده است؟ روز شهادت یا ولادت کیست؟

 

از این فرصت‌ها استفاده می‌کرد. در حد یک صلوات هم که بود از کنار این مناسبتهای زیبا  به راحتی عبور نمی‌کرد. این خیلی  چیز مهمی است.  این رفتار ایشان مصداق مغتنم داشتن فرصت‌ها و احترام و تکریم علما و بزرگان بود.

 

مرحوم آقای صالحی عاشق اهل بیت: بود. در برخورد او با جلسات، مناسبتها، حرم های منتسب به اهل بیت: می شد بفهمی که چقدر عشق به اهل بیت: در وجود او موج می زند.

 

به عنوان نمونه، یکی از مشکلاتی که ما داریم این است که یک چند وقتی که در کنار بزرگان و مقدسات بودیم کم کم آنها برایمان عادی می­شوند و دیگر آن احترام اولیه را در برخورد با ایشان رعایت نمی کنیم. به آنها عادت می‌کنیم و وقتی عادت کردیم باعث می‌شود که ما نتوانیم ارتباط مؤدبانه، محترمانه و زیبا با آن امر یا شخص مقدس داشته باشیم. لذا به رفقا عرض کردم که زیاد مردم زمان اهل بیت: را سرزنش نکنیم. معلوم نیست که اگر ما مثلا حضرت امیرالمؤمنین(ع) را می‌دیدیم و مدتی با ایشان زندگی می کردیم. بعد از گذشت چند ماه، هنوز امیرالمؤمنین در پیش چشم ما همان امیرالمؤمنین روز های اول بود یا نه؟ آیا مثلا بعد از مدتی ما هر روز در نماز آقا شرکت می ‌کردیم یا اینکه کم کم برخی روزها بهانه‌جویی می‌کردیم و به خاطر خستگی و سر درد و ... محضرشان را ترک می کردیم. معلوم نیست.

 

الان خیلی از افراد هستند که در قم یا شهر های زیارتی زندگی می‌کنند ولی دو هفته یک بار، سه هفته یک بار، به حرم می‌روند. ولی آقا مرتضی رسمش این بود که هرروز به حرم مشرف شود و ساعتی را به توسل و توجه به اهل بیت:مشغول باشد. این اواخر که خانه ایشان به شهرک پردیسان در چند کیلومتری قم منتقل شده بود به یکی از دوستان گفته بود که حالا اگر یک روز هم نتوانستیم به حرم برویم ان‌شاءالله اهل بیت: به دلیل مسافت زیاد عذر ما را قبول می کنند. ولی با این همه، باز مقید بود که تا می‌توانست هرروز به حرم برود و لو اینکه مسافت طولانی شده بود. باز هر روز حرم می­رفت و عرض ادب می‌کرد.

 

 یکی از دوستان می‌گفت چند وقت پیش شهادت حضرت جواد الائمه بود و من به خانة ایشان رفتم. ایشان بعد از کمی گفتگو گفت: «خب حالا که اینجا آمدی، ایام شهادت حضرت جواد(ع) است.  یک‌ روضه برایمان بخوان تا با هم عزاداری کنیم. این فرصت مهمی است. باید از آن استفاده کنیم»  و با هم دونفری به اتاق رفتیم و من روضه خواندم و ایشان خیلی در مظلومیت حضرت جواد(ع) گریه کرد.

 

آقا مرتضی بخصوص علاقه خاصی به حضرت زهرا(س) و حضرت سید الشهدا (ع)داشت. هر جا روضه خوانده می شد، اولین کسی که صدای گریه‌اش بلند می‌شد آقا مرتضی بود. آخرین کسی هم که گریه اش خاموش می شد ایشان بود. خیلی ساده و راحت و بلند در روضه ها گریه می کرد و از خود بی خود می شد. گریه و عزاداری او محدود به سر خم کردن و چند بار به پیشانی زدن و چند قطره اشک ریختن نبود. اغلب اوقات از شدت گریه و سوزی که داشت پهن زمین می­شد و صورتش غرق در اشک می شد. در اوج روضه که داغ اهل بیت: بر دلش سنگینی می کرد، «ای خدا، ای خدا»ی او بلند می شد. و این خیلی برای ما طلاب مهم است اصلا  منیت عجب و غرور در این وجود نمی دیدید.

 

روی همین حساب که عشق به اهل بیت: بخصوص حضرت سید الشهدا داشت اهل بیت: هم به ایشان عنایات زیادی کرده بودند و انشاء الله در عالم برزخ هم می کنند. وقتی یک کسی مثل مرحوم صالحی برای اهل بیت یک عمر دلدادگی و افتادگی و سربازی کند اهل بیت:، او را بلند می‌کنند.  به قول آن بزرگ که گفته بود درِ خانه اهل بیت: خودت را نگیر تا آن‌ها تو را بگیرند و بلندت کنند. در روایات هم داریم که من کان لله کان الله له[7] هرکس برای خدا باشد خدا هم برای او است.

 

نمونه­ای از عنایات اهل بیت: به ایشان چگونگی رفتن ایشان از دنیا بود. خیلی توفیق می خواهد که کسی مانند مرحوم آقای صالحی چند هفته قبل از وفاتش مشرف به زیارت عتبات عالیات، نجف اشرف و کربلای معلی بشود و از آنجا کفن خود را هم بخرد. بعد چند روز قبل از وفاتش هم مشرف به زیارت حضرت رضا(ع) بشود و دعای عرفه را در آنجا بخواند و شب جمعه را در حرم آقا بیتوته کند و به عبادت بگذراند. بعد هم در نزدیکی مشهد صبح روز مبارکی مانند جمعه از دنیا برود و دوباره به مشهد برگردانده شود و غسل و کفن بشود و به زیارت آقا برود و بعد با همان کفنی که از کربلا خریده بود و به همراه تربت سید الشهداء دفن شود.

در مراسم کفن و دفن و جلسات او هم دیدید که اهل بیت: چه عزتی به او دادند و چه مراسم باشکوه و معنوی برگزار شد و همه بزرگان اصفهان خود را داغدار این مصیبت دانستند.

نشانی از معشوق

مرحوم آقای مجتهدی که از عرفا و خوبان عالم بوده‌ فرموده بودند: عاشقی که از دنیا برود و نشانی از معشوقش در او نباشد باید به عشقش شک کند. اگر کسی یک عمر عاشق امام حسین(ع) باشد و موقع رفتن هیچ نشانی از امام حسین(ع) در وجودش نباشد باید به عشقش شک کند. نحوه وفات مرحوم آقا مرتضی صالحی نشان داد که او در  عشقش به حضرت سید الشهداء(ع) صادق بوده و مانند اربابش با رگ‌های بریده از دنیا رفت. انشاء الله که ما هم بتوانیم همین مسیر نورانی را مانند ایشان در طول زندگیمان طی کنیم.

 

آنچه عرض شد واقعا گوشه ای از شخصیت و صفات نیکوی این بزرگوار بود. اگر در مورد ایشان به اندازه کافی وقت گذاشته شود از زندگی و حالات ایشان یک کتاب چند صد صفحه­ای بسیار مفید می توان تهیه نمود.

 

درود و رحمت الهی بر روح پاکش باد. از خداوند متعال عاجزانه درخواست می کنیم که این عزیز از دست رفته ما را در عالم برزخ و قیامت از عنایات ویژه اهل بیت(علیهم السلام) بهره­مند نماید و تا ابد سر سفره ایشان از بهترین نعمت ها برخوردار باشد. انشاء الله

شادی روح آن مرحوم حمد و سوره­ای قرائت بفرمایید.

 

تهیه و تدوین: معاونت پژوهشی موسسه فرهنگی دارالهدی

 

مطلب مرتبط: مرتضی هم پرکشید

 


[1] . مریم : 96

[2] . مقاله های ایشان عمدتا در مجله تربیتی اخلاقی خلق منتشر شده است.

[3] . الخصال، ج‏1، ص: 238

[4] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 303

[5] . البته این حرف کلیت ندارد چرا که برخی مواقع مشکل از خانواده ها و انتظارات بی جای آنها است.

[6] . مریم:96.

[7] . بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏79، ص: 197