در سال 1378 مدیر مسئول هفته‌نامه محلی طلوع در شماره 180 تا 184 این نشریه  به انتشار سلسله مقالاتی با عنوان «تساهل و تسامح» مبادرت ورزید. از آنجا که بخش‌هایی از این مقالاتی در تعارض با معارف اسلامی بود اینجانب نقدی بر این سلسله از مقالات نوشتم. با صحبت‌هایی که با آقای «محمد مهدی جعفری‌ زاده» مدیر مسئول این نشریه صورت گرفت توافق شد که متن کامل این نقد در چند شماره منتشر شود و اگر وی پاسخی دارد در کنار همان نقد منتشر کند. اما متأسفانه برخلاف توافق صورت گرفته مدیر مسئول طلوع تنها بخش اندکی از این نقد را منتشر کرده و بخش قابل توجهی از آن از جمله مهم‌ترین بخش این نقد (بخش نتیجه‌گیری) را سانسور کرد به علاوه نقدی طولانی بر همان بخشی که منتشر کرد نوشت و در کنار آن به چاپ رساند و حتی علی‌رغم قانون مطبوعات حاضر به درج جوابیه‌ی من به پاسخی که بر نقد اینجانب نوشته بود، نشد!!! مدتی بعد اما نشریه طلبه (نشریه داخلی حوزه علمیه مکتب الصادق(ع) کازرون) مجموعه‌ی مقالات ایشان و پاسخ‌های مرا با تیراژی بسیار اندک منتشر کرد و در اختیار برادران طلبه و روحانی و برخی از مراکز فرهنگی قرار داد. آنچه در پیش رو دارید متن کامل این مقالات و نقدها است.

 

1- متن کامل مقاله مدیر مسئول طلوع با عنوان «تساهل و تسامح یا تولرانسTOLERANCE »

 

 

قسمت اول(1)

تاریخچه پیدایش

از آغاز رنسانس در اروپا و تغییرات گسترده در بنیان‌های فرهنگی- اجتماعی و سیاسی آن جوامع مفاهیم جدیدی در عرصه‌های مختلف متولد شد. در علم فیزیک، شیمی، ریاضیات، ادبیات، فلسفه، روانشناسی، جامعه‌شناسی، صنعت و تکنولوژی و... به مرور زمان اصول قوانین تئوری‌ها و مفاهیمی زاده شد که در مجموع بی‌ارتباط با یکدیگر نبودند. اگر کمی به عقب برگردیم و یونان قبل از ولادت حضرت مسیح (علیه السلام) را بنگریم همین حال و هوا کاملاً هویدا است. در زمان سقراط افلاطون و ارسطو تقریباً همه علوم با یکدیگر متولد و یا رشد یافت به طوری‌که بنیان‌های اجتماع آن زمان را متحول و دگرگون کرد. آن موقع با مقداری تأخیر «فلسفه» وارد سرزمین مسلمین شد. و پس از مخالفت‌های شدید و بعد از چند قرن تأخیر بالاخره مسلمین فلسفه را قبول کردند و تغییراتی در آن دادند به طوری که امروزه فلسفه در حوزه‌های درسی اسلامی جایگاه خود را یافته است. تساهل و تسامح که ترجمه و معرب لفظ تولرانس Tolerance)) است از مغرب زمین به شرق وارد شد. جوامع شرقی هر کدام به گونه‌ای با آن برخورد کردند. برای مثال: شوروی که حکومت دیکتاتوری «پرولتاریا» داشت و به شدت از اعتقادات مارکسیستی دفاع می‌کرد با تساهل و تسامح مخالفت می‌نمود. چین نیز همین شیوه را دنبال کرد. ژاپن بسیاری از اجزای تساهل و تسامح را پذیرفت. کشورهای عربی با توجه به نوع حکومت خود واکنش متفاوتی نشان دادند ولی عموماً آن را با ساختار حکومتی خود موافق نمی‌دیدند. حکومت سلطنتی ایران قبل از انقلاب اسلامی با «تساهل و تسامح سیاسی» که آزادی را به مردم ارزانی می‌داشت مخالف بود ولی «تساهل و تسامح اخلاقی» که به سمت ولنگاری و فساد افراط می‌کرد‌، می پذیرفت.

 

معانی لغوی و اصطلاحی

مترجمین لفظTolerance  را به معمای مدارا، نرمش، رفق، سعه صدر و آسان‌گیری، تساهل و تسامح آورده‌اند. نقطه مقابل آن خشونت، تندی، سختی، عدم انعطاف،  سخت‌گیری و تعصب است.

در فرهنگ علوم اجتماعی دکتر باقر ساروخانی به نقل از آلن بیرو این‌گونه Tolerance را شرح می‌دهد:

 «در محاوره، مدارا نوعی مراعات یا اغماض است که ما را از سرزنش یا محکوم کردن نظری که مورد قبول ما نیست، باز می‌دارد. همچنین مدارا به معنای پذیرفتن انفعالی هر آن چیزی است که نتوانیم مانع بروز آن شویم، ولی مورد تصویب ما نیز نیست. در قلمرو اخلاق و جامعه شناسی، مدارا به معنای پذیرش حدودی از ناهمنوایی است. در واقع، رفتاری است اجتماعی، مبتنی بر به رسمیت شناختن حق اظهار عقیده، داشتن معتقدات و رفتارهایی متفاوت برای دیگران، و لو آن‌که با آن عقیده، باور یا رفتار، موافق نباشیم. در یک جامعه، رواج روحیه مدارا مستلزم پذیرش جمعی گرایش‌های فکری متفاوت، وجود بینشی مبتنی بر آزادی‌خواهی و طرد هر نوع خود‌کامگی است.»

 

ماهیت موضوع تساهل و تسامح

موضوع تساهل، ماهیتاً یک بحث جامعه شناختی است. کسانی که با رشته جامعه‌شناسی آشنایی دارند به خوبی می‌دانند که در مباحث جامعه‌شناسی سیاسی، آسیب‌شناسی اجتماعی، روانشناسی اجتماعی و برخی دیگر از حوزه‌ها و مباحث جامعه‌شناسی به طور مستقیم یا غیر مستقیم به بحث تساهل و تسامح پرداخته می‌شود. در تعلیم و تربیت و قانون‌گذاری نیز این بحث جایگاه خاصی دارد. این‌که چرا امروزه علمای دینی ما نسبت به این بحث حساس شده‌اند به این علت است که برخی از آنها وجوه مشترکی بین تساهل و تسامح با تعالیم اسلامی می‌بینند و بعضی از آنها وجوه متضاد و متعارضی بین این دو مقوله احساس می‌کنند.

 

از کدام راه باید حقیقت  این مفهوم را شناخت؟

آیا از طریق جامعه‌شناسی و علوم روز باید بحث تساهل را دنبال کرد؟ یا از طریق مباحث و تعالیم اسلامی؟ یا مخلوطی از این دو؟ آیا این دو دیگاه به یک جای مشترک و مقصد واحد می‌رسند یا برعکس؟ اگر به یک مقصد می‌رسند پس این قیل و قال‌ها چیست؟ و اگر نمی‌رسند باید چه کار کرد؟ البته این بحث، بحث بسیار شیرینی در حلقه‌های اندیشمندان است و جالب اینجاست که به آرامی به عموم مردم کشیده شده است. حقیقت این است که در مورد فلسفه و عرفان نیز همین سئوالات مطرح بوده و هست. اینکه آیا فلسفه به همان مقصدی می‌رود که شریعت و دیانت می‌رود، همه علما نظر واحدی نداشته و ندارند حتی عرفا و متصوفه نیز با متکلمین و فلاسفه در پاره‌ای مواقع به مجادله می‌پردازند و برخی، برخی دیگر  را تکفیر کرده و از اسلام خارج می‌دانند. البته آنچه ماجرای تساهل و تسامح را از فلسفه، عرفان و غیره جدا می‌کند این است که آنها بیشتر رنگ اعتقادی داشته ولی تساهل و تسامح رنگ اجتماعی دارد. معمولاً در حوزه اجتماعی مشاجرات وسیع‌تر می‌شود و به نزاع تن به تن و گروه به گروه می‌انجامد و علما نیز در این میان از مشاجرات بی‌نصیب نمی‌مانند مخصوصاً که سیاست نیز هاله‌ای از مسائل اجتماعی را در می‌نوردد. پس اگر بخواهیم به حقیقت این مفهوم برسیم باید از پیشداوری بپرهیزیم و ابتدا از دریچه جامعه شناسی به آن بنگریم. سپس به وجوه اشتراک و افتراق آن با تعالیم دینی همت گماریم. مرحله اول «شناخت» این مفهوم است و مرحله دوم «پیرایش آن».

 در شماره آینده به تحلیل این واژه در حوزه «جامعه شناسی» و «دینی» می‌پردازیم.

 

قسمت دوم(2)

در شماره قبل پیرامون تاریخچه پیدایش، معنی لغوی و اصطلاحی، ماهیت موضوع تساهل و تسامح و این‌که از کدام راه باید حقیقت این مفهوم را شناخت، مطالبی تقدیم کردیم. قرار شد که در این شماره ادامه مطالب را پی‌بگیریم.

 

رروش بحث و بررسی:

روش صحیح و عالمانه بررسی بحث تساهل و تسامح این است که در ابتدا فقط از دریچه جامعه‌شناسی به آن نگریسته شود تا بدون کم و زیاد، بدون حب و بغض و بدون ارزش سنجی، واقعیت این پدیده شناخته شود. بعد که این بحث تمام شد، سراغ «دین» رفته و یافته‌ها و اطلاعات بدست آمده را با «دین مورد نظر» یا «مکتب مورد علاقه» به محک زد، ارزش‌یابی کرد و به رد یا قبول تمام یا قسمتی از آن پرداخت. پس خلط مطلب غلط است. اگر از این شاخه به آن شاخه بپریم و هر دو بحث را قاطی کنیم، مسلماً به بیراهه می‌رویم و بین دو دیدگاه تعارض می‌بینیم و همان سرنوشتی پیدا می‌کنیم که فعلاً «محبان» تساهل و تسامح و یا «معارضان و مخالفان آن» دارند. حب و بغض، تحلیل را به افراط و تفریط می‌کشد و بحث را قربانی احساسات می‌کند. لذا می‌توانیم این بحث را به دو شق دنبال کنیم: یکی اینکه ابتدا به طور کامل در تمام قلمروهای سیاسی- اجتماعی- اخلاقی –اقتصادی- علمی و غیره بحث جامعه‌شناسی را تکمیل کنیم و بعد به سراغ دیدگاه‌های دینی رویم. شق دوم که به لحاظ محدودیت «هفته نامه» بهتر است دنبال شود، این است که ابتدا در هر قلمرو نظر «جامعه شناسی» و «دین» را بشنویم و بعد به سراغ قلمرو دیگر رویم. یعنی ابتدا مثلاً در قلمرو «سیاسی» ببینیم تساهل و تسامح از دیدگاه جامعه شناسی چگونه است بعد بلافاصله نظر دین (دین اسلام) را ذکر کنیم تا خوانندگان راحت‌تر و سریع‌تر بتوانند به نتیجه موردنظر برسند. پس بحث را به شیوه دوم دنبال می‌کنیم:

1-      تساهل و تسامح در سیاست

2-      تساهل و تسامح در اجتماع

3-      تساهل و تسامح در اخلاق

4-      تساهل و تسامح در اقتصاد

5-      تساهل و تسامح در علم

6-      تساهل و تسامح در عقیده و مرام.

 

تساهل و تسامح در عقیده و مرام (از منظر جامعه‌شناسی)

از نظر جامعه شناسی تساهل و تسامح در عقیده به این معنی نیست که هر کس از عقیده خود دست بردارد و عقیده و مرام دیگری را بپذیرد. کار جامعه شناسی ایجاد تغییر عقیده در افراد نیست بلکه توصیف عقاید است، آنگاه قضاوت و انتخاب با مردم است. تساهل و تسامح در عقیده به این معناست که هر کس، هر عقیده‌ای دارد چه حق و چه باطل نباید مورد بی‌مهری و تعرض قرار گیرد چون به همان دلایلی که شما عقیده کسی را باطل می‌دانید، طرف مقابل نیز عقیده شما را باطل و عقیده خود را حق می‌داند. اینکه بالاخره کدام حق و کدام باطل است، در حوزه کار جامعه‌شناسی نیست بلکه دین، فلسفه و علوم ارزشی باید به این جدال‌ها پایان دهند که معمولاً این مجادلات تا قیامت ادامه دارد. پس چون امکان این‌که همه مردم دنیا دارای عقیده واحدی شوند وجود ندارد، ناچاراً ما باید «تکثرگرا» شویم. یعنی این واقعیت را بپذیریم که جامعه همیشه دارای عقاید گوناگون و متفاوتی است و همه باید به عقیده یکدیگر احترام بگذارند. جنگ بین عقاید و ادیان و مکاتب امری مطلوب نیست و هیچ‌گاه به نتیجه مثبت نمی‌رسد پس هر کس با هر عقیده‌ای، محترمانه در کنار دیگری، با عقیده دیگر، با رفق و مدارا زندگی کند، همدیگر را تحمل کنند و در صدد تحمیل عقاید خویش نباشند. تبلیغ عقیده - و نه ستیز - برای همه آزاد است و این اساس تساهل و تسامح است.

 

تساهل و تسامح در عقیده و مرام (از منظر دین اسلام) 

آن طور که از قرآن و سنت و سیره پیامبر عظیم الشان (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) بر می‌آید آنها نیز کلیت تساهل و تسامح را قبول دارند. قرآن کریم می‌فرماید: «لکم دینکم  ولی دین»؛ (ای پیامبر به کفار بگو) دین شما برای خودتان و دین من برای خودم، یعنی هر کس عقیده خود را داشته باشد کسی به کس دیگر عقیده‌اش را تحمیل نکند لازمه تحقق این اصل آن است که هر فرد و گروهی بتواند با بحث و درس و منطق عقاید خود را در جامعه مطرح کند و با «جدال احسن» به رد و قبول نظریات یکدیگر بپردازند. در هیچ جای تاریخ اسلام نداریم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فردی را صرفاً به خاطر عقیده‌اش مورد آزار و اذیت قرار داده باشد. بلکه اگر عملکرد وی به ضرر جامعه و موجب بر هم زدن نظم عمومی و آسایش مردم می شد، وی را مستوجب عقاید می‌دانستند. در آیات و روایات دیگر با اندکی تحقق می‌توان همین بستر را مشاهده نمود.

 

 

قسمت سوم(3)

چون سرمقاله، سرنخ است؛ در این نوشتار، همچون نوشته‌های قبل به «اشاره‌ای» بسنده می‌کنیم و تحقیق و تفحص بیشتر را به عهده خوانندگان محترم می‌گذاریم. در شماره قبل به بحث تساهل و تسامح در حساس‌ترین موضوع یعنی «عقیده و مرام» پرداختیم. در این شماره ادامه بحث را پی‌می‌گیریم.

 

تساهل و تسامح در اقتصاد (از منظر جامعه‌شناسی)

اقتصاد، کارکرد اجتماعی دارد و زمانی می‌تواند شکوفا شود که قانون و مقررات رسمی و عرف و سنت‌های اجتماعی، زمینه انعطاف را برای آن ایجاد کند. همچنان که در داد و ستدها و معاملات روزمره فروشنده و خریدار باید انعطاف داشته و به نوعی با هم کنار بیایند در سطح کشور و بین‌المللی نیز باید این انعطاف و نرمش وجود داشته باشد تا کشور رونق و توسعه اقتصادی پیدا کند. هر کشوری با لجاجت و سرسختی بخواهد وارد عرصه بازار بین‌المللی شود و اهل تساهل و تسامح نباشد دست خالی برمی‌گردد و چرخ اقتصادی از حرکت باز می‌ایستد. جامعه‌شناس می‌گوید: باید عرف و سنت‌های اجتماعی را طوری با آموزش‌های جدید متحول ساخت که جامعه زمینه این پذیرش را داشته باشد. خوشبختانه در برنامه اول و دوم اقتصادی هر موقع دولت قبلی و فعلی با شرایط حادی مواجه می‌شدند، این انعطاف را در برنامه ایجاد کرده و تغییراتی می‌دادند تا بن‌بست‌های اقتصادی شکسته شود و غیر از این راهی در مدیریت اقتصادی وجود ندارد. جامعه‌شناس، زمینه اجتماعی را برای اقتصاددان آماده می‌کند تا با دیوارهای نفوذناپذیر مواجه نشود.

 

تساهل  و تسامح در اقتصاد (از نظر اسلام)

در تمام موضوعات اقتصادی همچون خمس و زکات، خراج و مالیات، داد و ستد و معاملات و غیره، اسلام هیچ‌گونه سخت‌گیری غیر منطقی ندارد و همیشه به شرایط و وضعیت فرد و جامعه نگاه می‌کند آنگاه نظر می‌دهد. در این میان مرزی که وجود دارد حرام و حلال خداوند است که آن هم در حالت اضطرار حکمش فرق می‌کند. مثلاً بانکداری ما که تمام عملیاتش به شیوه غربی است و اساس بانکداری غربی بر ربا استوار است، ناچاراً با تغییراتی صوری و انعطاف در آن پذیرفته شده است مطمئناً اگر سیستم قرض‌الحسنه می‌توانست جوابگو باشد، بانکداری به شیوه فعلی برچیده می‌شد. پس با تساهل و تسامح با آن برخورد شده است.

 

قسمت پایانی(4)

تساهل و تسامح در حوزه سیاست

در شماره‌های قبل تساهل و تسامح در حوزه «عقیده و مرام» و «اقتصاد» به بحث مختصر گذاشتیم. اینک جهت پایان دادن به این مبحث جنجال برانگیز آن‌را در حوزه «سیاست» دنبال می‌کنیم. (تحقیق در بقیه حوزه‌ها: علم، اخلاق، اجتماع و غیره را به خوانندگان عزیز موکول می‌نماییم.)

در حوزه «سیاست داخلی» انعطاف با طیف‌ها و گروه‌های مختلف سیاسی - اجتماعی، و مدارا و نرمش با آنان آن‌قدر اهمیت دارد که تمام نظام‌های سیاسی تا زمانی که با روش مسالمت‌آمیز بتوانند گروه‌های سیاسی را بالانس و متعادل کنند هیچ‌گاه سراغ روش‌های خشونت‌آمیز نمی‌روند. معمولاً خشونت و سخت‌گیری موقعی آغاز می‌شود که «گفتمان و نرمش سیاسی» نتواند منافع ملی و اهداف دولتمردان را تأمین کند. در «سیاست خارجی» نیز اساس بر روش‌های معقول و منطقی دیپلماسی در سطح جهانی است. سیاست‌مداران کارکشته و دیپلمات‌های متبحر با ابزار «مذاکره و گفتگو» اهداف کشور خود را برای کشورهای دیگر به کرسی حقانیت می‌نشاندند. در گفتگو هم آنچه محور کار قرار می‌گیرد آرامش،  نرمش و انعطاف‌پذیری است. البته در سطح بین‌المللی تمام کشورها - بدون استثنا - دنبال تأمین منافع ملی خویش هستند و هیچ کشوری فقط به قصد امتیاز دادن، با کشور دیگری وارد مذاکره نمی‌شود. ما در قبال مسأله فلسطین خیلی قوی در مقابل اشغالگران موضع‌گیری کردیم ولی در مقابل مردم مسلمان چچن که زیر فشار نظامی روس‌ها قتل عام می‌شوند موضع‌گیری آرام‌تری داشتیم چون نمی‌خواستیم در مقابل روسیه قرار گیریم البته این نرمش و انعطاف‌پذیری در موضع‌گیری ما کار بسیار عاقلانه‌ای بود چون چندین سال است که با همه تلاش‌های آمریکا (که سعی داشته حمایت‌های روسیه را از ما بگیرد) ولی روسیه هیچ‌گاه تسلیم فشار آمریکا نشده و رابطه با ما را همچنان مستحکم نگه داشته است پس عقل سیاسی حکم می‌کند که ما در اینجا اهل تساهل و تسامح باشیم و به خاطر کمک به مردم چچن، روسیه را با آمریکا متحد نکنیم. تا چند سال گذشته در قبال عربستان موضعی سرسخت و قهر‌آمیز داشتیم، امروز بنا به مصالح و منافع ملی و جهانی ما به سمت یک دوستی همه جانبه با عربستان حرکت می‌کنیم این نوعی تساهل و تسامح در سیاست و کاری بسیار مدبرانه است. از این نمونه بسیار داریم که از ابتدای انقلاب تا کنون ، موضع جهانی خود را در قبال دیگر کشورها عوض کرده‌ایم و این شیوه‌ای صحیح و نجات بخش است که همان تساهل و تسامح‌اش می‌گویند. این روش ها مطمئناً هیچ مغایرتی با تعالیم آسمانی اسلام ندارد بلکه نشانه اهمیت دادن به «عقلانیت سیاسی» در اسلام است. اگر اهداف ما حفظ عزت و اقتدار حکومت اسلامی است باید دائماً در «روش‌ها و برنامه‌های سیاسی خود» تجدیدنظر کرده و با مقداری انعطاف‌پذیری به مقتضیات زمان پاسخ بگوییم و بدین ترتیب انقلاب اسلامی را که با بهای سنگین تا به این نقطه رسیده است، از جمیع دشمنی‌ها و ترفند‌های مخالفان حفظ کنیم. قطعاً خداوند حافظ و نگهبان ملتی است که با «اندیشه الهی» و با «زیرکی سیاسی» بتواند لحظات زندگی خود را به سمت بهبود و کمال عالی‌تر به پیش ببرد.

 

 (خوانندگان محترمی که علاقه به مطالعه بیشتر در این خصوص دارند می توانند به کتب زیر مراجعه کنند:

دیپلمات و دیپلماسی، نوشته علی آلاد پوش و علیرضا توتونچیان- موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه- 1372

اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل – دکتر عبدالعلی قوام- سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها

جامعه شناسی نظام جهانی، نوشته ازلی اسکلیر، ترجمه علی هاشمی، مرکز مطالعات و تحقیقات و رسانه‌ها- 1374)

 

2- نقد اینجانب بر سلسله مقالات «تساهل و تسامح»

بخشی از این نقد در شماره 188 هفته نامه طلوع در تاریخ 26 آبان 1378 منتشر شد.

 

مدیر مسوول هفته نامه طلوع

با عرض سلام و تشکر از حضرتعالی به خاطر تلاش در جهت افزایش سطح فکری و فرهنگی شهرستان. چون در سرمقاله شماره 184- 180 آن هفته‌نامه محترم - به قلم حضرتعالی - سلسله مقالاتی با عنوان تساهل و تسامح (Tolerance) درج گردید و نیز بدان جهت که مطالب و مضامین آن نوشتار در بعضی جاها مبهم و در پاره‌ای قسمت‌ها خالی از اشکال و ایراد نبود نوشتار ذیل را به عنوان نقدی بر مقاله حضرتعالی تقدیم می‌دارم. باشد که با چاپ و نشر آن در هفته‌نامه مذکور موجبات تنویر افکار عمومی و ایجاد فضای نقد و گفتگوی سالم را فراهم آورید و اگر خدای ناکرده مقاله‌ی حضرتعالی در این زمینه باعث انحراف فکری و ایجاد برداشت غلط و نادرستی از اسلام – که همواره وظیفه تفسیر، تأویل و تنقیح آن را اسلام‌شناسان و مفسرین گران‌قدر بر عهده داشته‌اند - در شخص و یا اشخاصی شده است، امید است این نگرانی با مطالعه نقد آن مرتفع گردد.

 

توضیحی راجع به روش بحث

در قسمت دوم مقاله حضرتعالی (شماره 182) روش بحث و بررسی موضوع بدین گونه مشخص شده است که ابتدا می بایست نظر جامعه شناسی را بررسی نمود و سپس به تطبیق و آنگاه به رد یا تأیید بخش و یا تمام آن از منظر دین پرداخت و بدین گونه ادامه می‌دهید که:

«...اگر از این شاخه به آن شاخه بپریم و هر دو بحث را قاطی کنیم مسلماً به بیراهه می‌رویم و بین دو دیدگاه تعارض می‌بینیم و همان سرنوشتی را پیدا می کنیم که...»

 

راجع به این بخش از مقاله حضرتعالی تذکراتی چند ضروری است.

1- اصل تقسیم‌بندی و تفکیک بحث مورد قبول می‌باشد.

2-  ذکر نمودن عدم تعارض میان این دو حوزه (جامعه شناسی و دین) در ابتدای این مقاله و قبل از بیان استدلال پسندیده نیست.

3- می‌بایست بر این مطلب تأکید بسیار می‌شد که نظراتی که در این مقاله به عنوان جامعه‌شناسی مطرح می‌گردد برگرفته از جامعه‌شناسی غربی است که متأسفانه با وجود تأکیدات [حضرت امام خمینی‌(ره) و ] مقام معظم رهبری عدم تطبیق آنها با موازین اسلامی یکی از مشکلات دانشگاه‌ها و مراکز علمی است و این مشکل را می‌توان یکی از موانع اسلامی شدن دانشگاه‌ها نام برد که امید است با تلاش علمای اسلام و همکاری دانشگاهیان عزیز این مهم نیز هر چه سریع‌تر تحقق یابد.

4-  می‌بایست به شکلی کاملاً مشخص ذکر می‌فرمودید که از دیدگاه اسلام نظرات جامعه‌شناسی غربی مادامی که برگرفته از تفکرات و فلسفه غرب است فاقد کوچک‌ترین ارزش و بهایی می‌باشد و آن

گاه دارای ارزش و اهمیت و قابلیت استناد خواهد شد که با نظرات اسلام منافات نداشته و یا حداقل به امضای اسلام برسد.

 

اشکالات وارد بر تساهل و تسامح در عقیده و مرام از نظر دین

قبل از هر چیز ذکر این مسأله از اهمیت والایی برخوردار است که نقد اینجانب بر ادعاهای حضرتعالی در حوزه معرفت‌شناسی دینی است و نه جامعه‌شناسی غربی زیرا در جامعه‌شناسی غربی هیچ ادعایی الزام آور نبوده و حجیت نخواهد داشت بلکه آنگاه قابل استناد خواهد بود که به وضع یا امضا دین باشد و نیز توجه نمودن به این نکته ضروری است که نظر نهایی و «نتیجه گیری کلی» در قسمت پایانی این نقد بیان خواهد شد.

 

اما اشکالات وارده؛ حضرتعالی نگاشته‌اید که‌:

«آن‌طور که از قرآن و سنت و سیره پیامبر عظیم الشأن (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) بر می‌آید آنها نیز کلیت تساهل و تسامح را قبول دارند، قرآن می‌فرماید: «لکم دینکم و لی دین»... یعنی هر کس عقیده خود را داشته باشد، کسی به کس دیگر عقیده‌اش را تحمیل نکند...»

 

در پاسخ به این بخش از نوشتار باید گفت:

1- این ادعا مستلزم اشراف حضرتعالی بر قرآن، سنت، سیره پیامبر عظیم الشأن (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیه السلام) می‌باشد که فکر نمی‌کنم حتی حضرتعالی نیز مدعی این امر باشید.

 

2- استناد به این آیه از قرآن جهت اثبات تساهل و تسامح در حوزه عقیده با توجه به دلایلی که ذکر خواهد شد اشتباهی فاحش و « زاغ عنه البصر» است اما دلایل؛

الف)خطاب به این آیه – به عقیده مفسرین - به گروه خاصی از کفار است نه همه کفار، در همیشه تاریخ، پس آیه حکم کلی و عمومی ندارد.

ب) این آیه هیچ‌گونه اشاره‌ای به این که هر کس می‌تواند عقیده و مرام خود را داشته باشد و یا اشاره‌ای به مفهوم «صلح کل» ندارد زیرا لحن آیه به خوبی نشان می‌دهد که این تعبیر نوعی تحقیر و تهدید است یعنی می‌خواهند بفرمایند: «آیین شما به خودتان ارزانی باد و به زودی عواقب نکبت‌بار آن‌را خواهید دید.» شاهد این مطلب صدها آیه قرآن مجید است که شرک را به تمام اشکال آن می‌کوبد و از هر کاری منفورتر می‌شمرد و گناهی نابخشودنی می‌داند.

ج) مسفرین توجیهات دیگری نیز برای معنای این آیه شریفه آورده‌اند از جمله فرموده‌اند که در این آیه «مضاف» حذف شده است و «مضاف الیه» باقی مانده، یعنی در واقع آیه بدین شکل بوده است: «لکم جزاء دینکم و لی جزاء دینی» و یا فرموده‌اند که کلمه «دین» در این آیه نه به معنای عقیده و مرام بلکه به معنای «جزاء» می‌باشد پس در این صورت معنای آیه چنین می‌شود: «شما جزای خودتان را بگیرید و من هم جزای خودم را می گیرم.»

د) آیه مبارکه خطاب به کفار و مشرکین است و اصولاً شرک عقیده و مرام نیست که خداوند بخواهد آنها را در این باره آزاد بگذارد.

ه) نویسنده محترم مقاله ضمن استناد به آیه شریفه مذکور چنین می نگارند:

«در هیچ جای تاریخ اسلام نداریم که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فردی را صرفاً بخاطر عقیده‌اش مورد آزار و اذیت قرار داده باشد بلکه اگر «عملکرد» وی به ضرر جامعه و موجب بر هم زدن نظم عمومی و آسایش مردم می‌شد وی را مستوجب عقاب می‌دانستند، در آیات و روایات دیگر با اندکی تحقیق می‌توان همین بستر را مشاهده نمود.»

 

در پاسخ به این اظهارات باید گفت؛

اولاً : این‌گونه ادعاها همچنان که اشاره شد مستلزم اشراف دقیق بر تاریخ اسلام و آیات قرآن و سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله) و سایر ائمه معصومین (علیه السلام) می‌باشد.

ثانیاً: مطابق نظر مفسرین و مورخین شیعه، سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله) و ائمه معصومین (علیهم السلام) خلاف گفتار مقاله است و برای اثبات این مطلب می‌توان به جنگ‌هایی که در زمان پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) و یا بعد از ایشان و حتی در زمان خلفا صورت می‌گرفت و بعضاً مورد تأیید ائمه ما بوده و حتی برخی از این بزرگان چون امام حسن (علیه السلام) در آن جنگ‌ها شرکت می‌نموده‌اند را ذکر کرد و همچنان‌که اشاره شد برخی از آن جنگ‌ها صرفاً به انگیزه گسترش عقیده و مرام مسلمانی بوده است نه ساکت نمودن اخلال‌گران جامعه!

ثالثا: اگر آیه شریفه «لکم دینکم و لی دین» به معنای تساهل و تسامح در عقیده و مرام (به معنایی که تفسیر نمودید) باشد چرا اعدام مرتد واجب است؟ مگر گناه مرتد غیر از دست برداشتن از عقیده و مرام سابق و دست یازیدن به عقیده و مرامی دیگر [و تبلیغ آن] است؟ متأسفانه نویسنده محترم این مقاله در استدلال خود به این آیه شریفه دچار تفسیر به رأی گردیده است.

(متأسفانه از این قسمت به بعد نقد اینجانب علی‌رغم توافق قبلی برای انتشار متن کامل آن، توسط هفته‌نامه طلوع سانسور شد.)

 

اشکالات وارده بر تساهل و تسامح در اقتصاد

نویسنده محترم مقاله در این باب، از منظر دین چند ادعا نموده است؛

1- در تمام موضوعات اقتصادی همچون خمس و زکات، خراج و مالیات، داد و ستد و معاملات و غیره اسلام هیچ‌گونه سخت‌گیری غیر منطقی ندارد.

2- اسلام همیشه به شرایط و وضعیت فرد و جامعه نگاه می‌کند آنگاه نظر می‌دهد.

3- در این میان مرزی که وجود دارد حلال و حرام خداوند است که آن هم در حالت اضطرار حکمش فرق می‌کند (نویسنده بر این ادعا مثال بانکداری ربوی را ذکر می‌نماید!)

4- بانکداری ما که تمام عملیاتش به شیوه غربی است و اساس بانکداری غربی بر «ربا» استوار است ناچاراً با تغییراتی صوری و انعطاف در آن پذیرفته شده است.

5- مطمئناً اگر سیستم قرض‌الحسنه می‌توانست جوابگو باشد بانکداری به شیوه فعلی برچیده می‌شد!!!

6- پس با تساهل و تسامح با آن برخورد شده است (در نتیجه در اسلام تساهل و تسامح وجود داردد!)

 

هر شش ادعای نویسنده یا نیازمند توضیح و خارج شدن از ابهام است و یا دارای اشکالات مسلم.

 

1- اینکه فرموده‌اند در اسلام هیچ‌گونه سخت‌گیری غیرمنطقی وجود ندارد جمله‌ کاملاً صحیحی می‌باشد و اصولاً تصور امری غیرمنطقی در دین مبین اسلام غلط است اما این بخش از این نوشتار نویسنده نیازمند به توضیح و رفع ابهام می باشد چرا که؛

اولاً: ایشان «تساهل و تسامح» را با «سمحه و سهله» اشتباه نموده‌اند که جهت مشخص نمودن تفاوت آن دو توضیحاتی در بحث نتیجه‌گیری ارائه شده است.

ثانیاً: از ادامه نوشتار ایشان ممکن است چنین بر‌آید که وی از جمله عدم سخت‌گیری‌های اسلام را پذیرش شیوه بانکداری ربوی می‌داند و یا ممکن است در خواننده این توهم را ایجاد نماید که می‌توان از قوانین اسلام سرپیچی نمود، مثلاً می توان داد و ستدها و معاملات را به شیوه‌ای غیر اسلامی انجام داد و یا از پرداخت مالیات و خمس و زکات به حکومت اسلامی سر باز زد. در صورتی که این ادعاها در مورد شخصی که دین اسلام را آن‌چنان‌که باید با اختیار و تحقیق پذیرفته است کاملاً سست و بی‌پایه می‌باشد، مسلمانی که پس از پذیرش اصول عقاید اسلام، خویش را در چارچوب «احکام عملی دین» که دایره‌ای بس وسیع دارد مقلد می‌یابد نمی‌تواند از انجام این دستورات سر باز زند و مسلماً هیچ معصوم و یا مجتهدی حکم به جواز سرپیچی از این احکام ننموده و نخواهد نمود بلکه در این رابطه حتی روایاتی وجود دارد که مثلاً گناه کسی که به اندازه یک درهم ربا بر گردنش باشد مانند کسی است که با مادر خود در خانه کعبه زنا نماید و حتی برخی از مجتهدین برای حاکم شرع - در صورتی که اشخاصی از این تکالیف سر باز زنند و مرتکب معصیتی چنین گردند- حق مطالبه خمس و زکات و مالیات و... را به صورت اجبار قائل شده‌اند از جمله افرادی که قائل به این نظر می‌باشند حضرت آیت الله شیخ جعفر کاشف الغطاء است، ایشان می‌فرمایند:

«برای مجتهد در خواست زکات و فرستادن نمایندگانی جهت دریافت آن جایز می‌باشد و لازم است بر مردم پرداخت زکات به او و فرستادگانش - اگر پرداخت نکرده باشند- و مجتهد جانشین امام است در احکام و نیز گرفتن خمس و تمامی حقوق فقراء؛ زیرا او، ولی آنان است... و برای مجتهد جایز است که کسانی را که از پرداخت حقوق مالی و سر باز می‌زنند به پرداخت آن حقوق وادار نماید، و در صورت نپرداختن، می‌تواند از ستمگر کمک بگیرد و یا به پشتیبانی سپاهی، آن حقوق را بستاند، همچنان‌که در گرفتن حقوق مظلومان، می‌تواند چنین کند، زیرا اصل اولیه ناروا بودن پرداخت حقوق همگانی به غیر مجتهد است، جز آنکه دلیل باشد.»(5)

 

2- ادعای دوم نویسنده راجع به نگرش اسلام به شرایط و وضعیت فرد و جامعه در مرحله اول و حکم دادن در مرحله دوم نیز صحیح بوده لکن قابل تعمیم نمی‌باشد، مسلماً زمان و مکان دو عنصر اساسی در اجتهاد می‌باشند اما نه در همه جا و نه اینکه هر حکم اسلامی را می‌توان با توجه به این دو اصل مخدوش نمود و یا نقض کرد، بلکه کاربرد این دو اصل در مواردی است که حکم ماقبل لزوماً با توجه به شرایط زمان و مکان صادر شده باشد نه احکامی مانند رباخواری و یا بانکداری ربوی که زمان و مکان در آنها کوچک‌ترین اثری ندارد.

 

3- در مورد ادعای سوم نویسنده که فرموده‌اند حکم حلال و حرام خداوند در حالات اضطراری فرق می‌نماید نیز تذکر نکات زیر جهت زدودن توهمات احتمالی در خوانندگان محترم ضروری می‌نمایاند.

اولا: آنچه که در حالات اضطراری پیش می‌آید تغییر حکم حرام به حلال نیست بلکه قاعده‌ای است به نام «قاعده تزاحم» بدین شکل که بر اساس سخن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) «اذا اجتمعت حرمتان طرحت الصغری للکبری»: وقتی که دو حرمت (حرمت در اینجا یعنی احترام که شامل واجب و حرام هر دو می‌شود) جمع شد، باید کوچک‌تر به خاطر بزرگترها رها شود.

یعنی از میان این دو مسأله‌ای که پیش آمده است و یکی حرام است و دیگری واجب (دقت نمایید دیگری حتماً باید واجب باشد) کدام‌ یک مهم‌تر است؟ آنگاه می‌بایست به آن مهم‌تر عمل نمود و دیگری را رها کرد و البته همچنان‌که مشخص شد این قاعده در موارد خاص و موقتی و در ظرف زمانی محدودی که همان مدت تزاحم است جاری می‌شود و به محض آنکه آن شرایط اضطراری برطرف گردید و آن مفسده مرتفع شد باز هم آن حرام، حرام خواهد بود.

ثانیاً: این قاعده راجع به اصل موضوع بانکداری ربوی هرگز اجرا نمی‌شود چرا که واجب و حرامی با هم تعارض ندارند.

 

4- اما راجع به پیمان صلح حدیبیه، باید خدمتتان عرض کنم که هر چند تهیه و تنظیم این پیمان سراسر از مدارای پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) با کفار و مشرکین بود اما این مدارا هرگز دلالت بر به رسمیت شناخته شدن آیین کفار مکه از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله ) نبود بلکه پیامبر مکرم اسلام (صلی‌الله علیه و آله) از امضاء این پیمان اهداف بسیار بالا و والایی را دنبال می‌کردند که ارزش و اهمیت آن پیمان بعدها بر مسلمین آشکار گردید و کفار و مشرکین مکه نیز به اشتباه خویش در مورد امضا این پیمان واقف گردیدند!

4، 5، 6 - در مورد ادعاهای دیگر نویسنده باید گفت؛

 

اولاً: چه کسی گفته است سیستم نظری که بانکداران کشور ما ملزم به رعایت آن هستند همان شیوه غربی است؟ در مورد بانکداری نظام جمهوری اسلامی ایران فقهای محترم شورای نگهبان با تلاش‌های علمی- فقهی ارزنده، سیستمی اسلامی و شرعی برای نظام بانکداری کشورمان تنظیم نموده‌اند [البته این سیستم را ابتدا مجلس شورای اسلامی تصویب کرده و آنگاه برای تشخیص انطباق و عدم انطباق آن با قانون اساسی و شرع مقدس به شورای محترم نگهبان ارسال شده است و آن شورا نیز دقت‌های فقهی و قانونی لازم را اعمال کرده است.] که کلیت آن را هیچ‌گاه نمی‌توان سیستمی غربی با تغییرات صوری نامید بلکه هم از نظر نوع تفکر و فلسفه حاکم بر آن و هم از نظر محتوا با شیوه بانکداری ربوی متفاوت می‌باشد.

 

 ثانیاً: این شیوه بحث که هرچه را در نظام جمهوری اسلامی صورت می‌گیرد - هرچند از جانب دولت- دلیل بر اسلامی بودن آن و یا مورد تأیید شرع بودنش بدانیم، شیوه‌ای کاملاً ناپسند و ناروا است چراکه در این صورت چه بسیار بدعت‌ها و برداشت‌های غلط به وجود خواهد آمد که در افکار جامعه شکلی موجه خواهند یافت و از آن جمله شیوه عمل در بانک‌های کشورمان است، آیا اینکه گاهی بانکداران ما مطابق با دستور‌العمل‌های اسلامی که توسط شورای محترم نگهبان تنظیم گردیده است عمل نمی‌کنند دلیل بر پذیرش تساهل و تسامح در میدان اقتصاد از منظر دین است؟!

 

ثالثاً: بسیاری از بزرگان و مجتهدین ما با آنچه که توسط برخی صورت می‌پذیرفته و حقیقتاً تغییرات صوری ربا بوده به شدت مبارزه می‌کرده‌اند از آن جمله شهید مظلوم و مجتهد آگاه آیت الله دکتر بهشتی می‌گوید:

«یادم می‌آید در سنین نوجوانی، در فقه بحث ربا و بهره پیش آمد عده‌ای از این روشنفکران روحانی و روحانیون روشنفکر، در بحث می‌کوشیدند ربای بانکی را به نحوی توجیه کنند و آن‌را مسلمان کنند! به آنها اعتراض کردیم که آخر بابا جان، ربا، ربا است؛ حرام است. می‌گفت: آخر چه کنیم؟ مگر امور جامعه امروز بی بانک هم می‌گذرد؟ این شخص در برابر ضرورت بانک - آن هم به تشخیص خودش – قرار گرفته بود؛ آن وقت اسلام را رفو می‌کرد و آن را به نحوی معنا می‌کرد که با این ضرورت بسازد و یک ربای آب کشیده بانکی از درون آن در بیاید... اینها می‌گفتند... برای ربای بانکی باید راهی پیدا کنیم در ضمن در این راه پیدا کردن، نظام ضد سرمایه‌داری اسلامی را به سمت سرمایه‌داری نحس و نجس غربی می‌غلطاندند یعنی تحریف، التقاط،... التقاط یعنی خلوص و اصالت و کمال مکتبی اسلام را به منظور آن‌که با یک اندیشه و یک مکتب دیگر سازگار در آید خدشه‌دار کردن»(6)

 

امام خمینی(ره) نیز در پاسخ به استفتائی چنین می‌نگارند:

« هرگونه معامله که حیله برای فرار از ربا باشد در حکم ربا و باطل است.»(7)

 

و از این‌گونه تعابیر در میان علمای اسلام بسیار می‌توان یافت.

 

رابعاً : راجع به آن قسمت از نوشتار حضرتعالی که فرموده‌اید: «اگر سیستم قرض‌الحسنه می‌توانست جوابگو باشد بانکداری به شیوه فعلی بر چیده می‌شد.» باید عرض نمایم:

1- این سخن خواسته و یا ناخواسته توهینی است به یکی از احکام مقدس اسلام، که بر گرفته از آیات و روایات بسیار می باشد.

 

2- جناب آقای جعفری‌زاده! آیا بانک‌های ما این شیوه را آزمایش نمودند و به نتیجه نرسیدند؟ آیا آن تعداد محدودی از بانک‌های ما که به شیوه اسلامی قرض‌الحسنه اداره می‌شوند ورشکسته شدند و یا توان اداره خود را نداشته‌اند؟

3- باید به این نکته توجه داشت که برنامه‌های اقتصادی اسلام تنها در قرض‌الحسنه خلاصه نمی‌شود، انواع مختلف معاملات، مضاربه، مزارعه و... نمونه‌هایی از احکام اقتصادی اسلام می‌باشند .

4- بر خلاف ادعای نویسنده امروزه ما هرچه مشکلات اقتصادی در مملکتمان داریم در اثر عمل نکردن به دستورات و برنامه‌ها و سیاست‌های اقتصادی اسلام می‌باشد که راجع بدین مطلب مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای می‌فرمایند:

«... اگر ما در زمینه اقتصادی و در زمینه تشکیلات اداری هم توصیه اسلام را دقیقاً عمل می‌کردیم، یقیناً وضع ما بهتر از این بود، ما آنچه را که در زمینه‌های اقتصادی عمل کردیم، متأسفانه یک نسخه مخلوط است، چیزهایی از اسلام در آن هست، اما مخلوط دارد. آن بخش مخلوط شده، برای ما هرگز خیری به بار نیاورده است، امروز نظرات اقتصادی غربی که تا اندکی قبل جزو مسلمات محسوب می‌شد، دارد مورد مناقشه خود آنها قرار می‌گیرد. واقعاً تقصیر ملت‌ها چیست؟ تقصیر ملت‌هایی که به وسیله سرانشان به پیروی از این روش‌های اقتصادی مجبور می‌شوند چیست؟ بانک بدون ربای اسلامی را در اواخر حیات مبارک امام راه انداختیم اما ناقص! یکی از همت‌های این دولت فعلی این است و امیدواریم انشاء الله در این کار موفق بشوند که بانک اسلامی بدون ربا را به طور کامل اجرا کنند. البته قبلاً فعالیت‌های زیادی شده است؛ اما بایستی قدم‌های بعدی برداشته بشود.»(8) انشاءالله.

 

تساهل و تسامح در سیاست

نویسنده محترم در بحث سیاست از شکلی که خود جهت بحث انتخاب نموده است عدول نموده و غالب بحث را به حوزه جامعه‌شناسی و یا عملکرد دولت و نظام می‌کشاند و در این میان تحلیل‌هایی را نیز ارائه می‌دهد که البته برخی از مثال‌ها و تحلیل‌های ایشان در این باب نیز خالی از اشکال نیست (که البته قصد داخل شدن به آنها را نداریم.) ایشان در حوزه دین فقط به طرح یک ادعا بسنده ‌کرده و می‌نویسند:

«این روشها (تعاریف جامعه شناسی و عملکرد دولت) هیچ مغایرتی با تعالیم آسمانی اسلام ندارد بلکه نشانه اهمیت دادن به عقلانیت سیاسی در اسلام است.»

شاید در اینجا نیز ایشان این اطمینان عدم تغایر را از حجیت و شرعیت عملکرد دولت برداشت نموده باشند که قبلاً عدم حجیت آن اشاره شد و باز هم تأکید می‌کنم که در یک بحث علمی، عملکرد دولت- هرچند دولت جمهوری اسلامی باشد- هرگز قابل استناد جهت اثبات شرعیت امری نخواهد بود بلکه جهت اثبات آن نیازمند ادله شرعی هستیم.

 

نتیجه گیری کلی

در پایان توجه به این نکته ضروری است که آنچه در این نقد دنبال می‌شد رد ادعاها و احیاناً استدلال‌هایی بود که نویسنده محترم مقاله جهت اثبات عدم تعارض مطلق میان دو حوزه جامعه شناسی و دین در مسأله تساهل و تسامح (لااقل در حوزه‌های عقیده و مرام و اقتصاد) بیان داشته بودند اما همچنان‌که تلاش جهت ثابت نمودن عدم تعارض کامل میان این دو حوزه تلاشی بی‌ثمر است، ادعای تعارض کامل نیز خطا خواهد بود.

 

البته تذکر این نکته نیز ضروری است که برخی از افراد «تساهل و تسامح» را همان «سهله و سمحه» پنداشته‌اند و در نتیجه‌ی این پندار غلط از سخنانی  چون گفتار پیامبر مکرم اسلام (صل‌الله علیه و آله) که فرموده‌اند: «انا بعثت بشریعة السهلة و السمحة» چنین برداشت کرده‌اند که آری پیامبر مکرم اسلام نیز فرموده‌اند دین من «دین تساهل و تسامح» است در حالی‌که افرادی که اندک آشنایی با زبان عربی داشته باشند، براحتی در می‌یابند که معنای سهله و سمحه «آسان و راحت» است اما معنای تساهل و تسامح، «سهل‌انگاری‌، انعطاف‌پذیری، اغماض، چشم‌پوشی و مدارا» است که میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است! آری دین مبین اسلام، دینی است آمیخته با سهله و سمحه، یعنی دینی است که در مرحله‌ی عمل بسیار آسان و راحت است و در واقع آیه شریفه «لایکلّف الله نفساً الا وسعها» معنای دیگر آن حدیث شریف است و نه دلیلی بر تساهل و تسامح.

 

اما در پاسخ به این سئوال که اگر در اسلام تساهل و تسامح وجود دارد، ملاک و معیار تشخیص آن چیست؟ باید گفت: تساهل و تسامح در بر گیرنده‌ی دو معناست یکی معنای «مداهنه» یعنی سهل انگاری و ماست‌مالی مانند آنچه که نویسنده محترم راجع به بانکداری و یا تساهل با بت‌پرستان ادعا نمود و یا آنچه که امروزه، عده‌ای راجع به برخی مسایل فرهنگی- هنری انجام می‌دهند اما معنای دیگر تساهل و تسامح «مدارا و انعطاف» است. در اسلام تساهل و تسامح به معنای «مداهنه» هرگز وجود ندارد اما برای تساهل و تسامح به معنای «مدارا» می‌توان مواردی را ذکر کرد.

و السلام علی من اتبع الهدی

رضا صنعتی

8/8/78
 

3- جوابیه مدیر مسئول طلوع  با عنوان «کوتاه پاسخی به نقد فوق»(9)

 

این جوابیه در شماره 188 هفته نامه طلوع در تاریخ 26 آبان 1378 در کنار نقد اینجانب منتشر شد. از آنجا که این هفته نامه تنها بخش عقیده و مرام از نقد مرا منتشر کرد، این جوابیه نیز تنها پاسخی است به نقد من به بخش عقیده و مرام و لذا بخش‌های دیگر (اقتصاد و سیاست) را در بر نمی‌گیرد. 

 

در ابتدا بر خود فرض می‌دانم که از همه کسانی که همت خود را مصروف انتقاد می‌نمایند و از جمله ثقة‌الاسلام صنعتی تشکر کنم. قطعاً بهترین شیوه برای ملاشدن حقایق و روشنگری اجتماعی «نوشتن، نقد زدن و پاسخ گفتن» است. البته چنانچه کسانی که می‌خواهند مطلبی را به نقد بنشینند، روش علمی نقد بدانند، قدم شایسته‌تر، معقول و پخته‌تری خواهند برداشت ولی فعلاً هر کس با هر وضعیتی مشغول نقادی شود، بهتر از بی‌تفاوتی و سکوت است.

 

و اما:

1- البته نه فقط بنده حقیر، بلکه هیچ عالم و دانشمند اسلامی نخواهد گفت که من چیزی از اسلام می‌دانم، چه برسد به ادعای احاطه کامل بر قرآن، حدیث، سنت و غیره. این شیوه به تواضع نزدیک‌تر است.

 

2- ان‌شاء الله همه ما تلاش خواهیم کرد که هیچ انحرافی در فهم دین حاصل نشود. خصوصاً امروز که یک گروه اسلام را بی درب و دروازه با هر چیز سازگار می‌دانند و بدتر از آنان، کسانی که فهم دین را در انحصار خود دانسته و تفسیری خشک و خشن و ارتجاعی از آن دارند و گویا دین، ملک آنان می‌باشد و دیگران حق ورود به آن را ندارد! بر همه مؤمنان فرض است که نگذارند دین قربانی اهداف سیاسی یا کج‌فهمی مذهبی این و آن شود.

 

3- نوشته‌اید، «باید بسیار تأکید می‌کردید که جامعه شناسی، غربی است.» بنده عرض می‌کنم؛

 

 اولاً: «تأکید» که آمد دیگر «بسیار» لازم ندارد. ثانیاً: همه کسانی که حتی در حد دبیرستان با جامعه‌شناسی آشنایی داشته باشند، می‌دانند که جامعه‌شناسی از غرب آمده است. همچنان‌که فلسفه و منطق از غرب به جهان مسلمین وارد شده است. و اگر به خاطر غربی بودن، آنها را نامطلوب بدانیم با عقل و اندیشه خود ستیز کرده‌ایم. پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) زمانی فرمود: دنبال کسب علم بروید ولو در چین باشد. چین آن زمان مرکز معارف اسلامی که نبود، بلکه جایگاه علوم و معارف بشری بود. البته شما اشکال را متوجه دانشگاه‌ها کرده‌اید چرا‌که با موازین اسلامی تطبیق نیافته‌اند، اگر به فرض، این اشکال قابل قبول باشد که نیست، باید شورای عالی انقلاب فرهنگی جواب بدهد نه ما.

 

4- نوشته‌اید:‌ «نظرات جامعه شناسی غربی مادامی که برگرفته از تفکرات و فلسفه غرب است فاقد کوچک‌ترین ارزش و بهایی است» بنده می‌گویم این طور نیست. علوم انسانی و طبیعی و غیره چه شرقی باشند و چه غربی، با ارزش و معتبرند و خوشبختانه بیش از 90 درصد مطالب کتب درسی مدارس ما همه از این‌گونه  علوم‌اند. اگر قرار باشد این علوم بی‌ارزش باشند باید درب همه مدارس ما را ببندند. باز اضافه کرده‌اید: «آنگاه (جامعه‌شناسی غربی) دارای ارزش و اهمیت و قابلیت استناد خواهد شد که با نظرات اسلام منافات نداشته و یا حداقل به امضای اسلام برسد.» بنده می‌گویم: البته مسلمان، علم را با اعتقادات خود می‌سنجد و یهودی، علم را با دین خود و بقیه نیز، علم را با اعتقادات خود می‌سنجد و هر کدام با توجه به مرامشان به نوعی با علم برخورد منطقی و معقول دارند به نحوی که دینشان محفوظ بماند و از علوم و معارف بشری نیز بهره‌مند شوند.

 

 صد البته برای بنده که بیش از 25 سال است با معارف اسلامی مأنوس هستم و پیوسته اهل مطالعه و تحقیق بوده‌ام به خاطر علاقه قلبی‌ام به معارف دینی، هیچ چیز برایم با دین قابل مقایسه نیست ولی در این‌گونه مباحث انسان نباید فقط خودش را ببیند بلکه باید جهانی فکر کند. یعنی طوری باید از اسلام دفاع کند که حداقل نیمی از جمعیت جهان، مطالبش را معقول و منطقی دانسته و نسبت به اسلام خوش‌بین شوند ته متنفر.

 

5- ظاهراً بیشترین اشکال این برادر محترم به اشاره بنده به آیه «لکم دینکم و لی دین» که به نوعی برداشت تساهل و تسامح از آن کرده‌ام، می‌باشد و خیال کرده‌اند تفسیر به رأی کرده‌ام! حال آن‌که تفسیر کردن قرآن چیزی است و استناد به آیه‌ای‌، چیزی دیگر. اتفاقاً آنچه بنده برداشت کرده‌ام از متون معتبر دینی همچون تفسیر المیزان مرحوم علامه طباطبایی، تفسیر نوین مرحوم محمد تقی شریعتی و برخی از کتب شهید مطهری است که دقیقاً در ادامه بحث به آنها اشاره خواهم کرد.

 

اما اشکالاتی که گرفته اند به قرار زیر است:

الف) «خطاب آیه به گروه خاص از کفار است نه همه آنها. پس حکم آیه کلی و عمومی نیست». بنده عرض می‌کنم هر کس با تفاسیر قرآن آشنایی داشته باشد می‌داند که نه فقط این آیه بلکه سایر آیات و سور قرآن نیز هر کدام یک «شأن نزولی» دارد و در مورد فرد یا گروه خاص و در زمان و مکان معین نازل شده است. اگر ما بگوییم هر آیه‌ای فقط مخصوص همان گروه و زمان و مکان است، کل قرآن را از کلیت و شمول و عمومیت انداخته‌ایم. درست است که آیه مربوط به گفتگوی پیامبر با گروه خاصی است ولی همه افراد با آن عقیده در هر زمان و مکانی را شامل می‌شود.

 

ب) نوشته‌اید: این آیه «لکم دینکم و لی دین» هیچ‌گونه اشاره‌ای به اینکه هر کس می‌تواند عقیده و مرام خود را داشته باشد، ندارد. بنده می‌گویم نه فقط این آیه بلکه آیه «لا اکراه فی الدّین» و آیه «انّا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً» و آیه «فذکّر انّما انت مذکّر لست علیهم بمسیطر» و بلکه تمام قرآن مجید «موجودیت» عقاید و مرام‌های مختلف را پذیرفته است نه «حقانیت» آنها را.

 

و پیامبر اکرم(صلی‌الله علیه و آله) نیز در «صلح حدیبیه» با نماینده مشرکان مکه (که شما شرک را عقیده و مرام نمی‌دانید ولی بنده آن را عقیده و مرام باطل می‌دانم) پیمان بست و در مدینه با سه قبیله یهودی بنی‌قریظه، بنی‌نضیر و بنی‌قینقاع پیمان همزیستی مسالمت‌آمیز بست و در یکی از بندهای آن احترام به عقاید یکدیگر را تأیید فرمود.

 

ج) نوشته‌اید: «کلمه «دین» در این آیه به معنای «جزاء» است و گفته‌اید معنای آیه در این صورت چنین می‌شود: شما جزای خودتان را می‌گیرید و من هم جزای خودم را می‌گیرم» بنده عرض می‌کنم اگر به ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 859 مراجعه کنید خواهید دید که علامه طباطبایی این تفسیر را برای آیه دور از فهم دانسته یعنی برای وی قابل قبول نیست. حال به عین جملات علامه شما را توجه می‌دهم:

«بعضی از مفسزین... گفته‌اند کلمه «دین» در آیه شریفه به معنای مذهب و آیین نیست بلکه به معنای جزاء است. می‌فرماید جزاء شما مال شما و جزای من از آن من است. بعضی دیگر گفته‌اند: در این آیه مضافی حذف شده و تقدیرش «لکم جزاء دینکم و لی جزاء دینی» می‌باشد، یعنی جزای دین شما مال شما و جزای دین من مال من. ولی این دو وجه دور از فهم است.»

 

خوب است نگاهی هم به تفسیر نوین تألیف مرحوم استاد محمد تقی شریعتی صفحه 378 بکنید که تحت عنوان «درسی که از این سوره می‌آموزیم» می‌نویسد:

«هیچ ملتی به اندازه مسلمین وسعت‌نظر و گذشت نسبت به مخالفانش نداشته و هیچ دینی به قدر اسلام با پیروان ادیان دیگر بی‌آزاری و مدارا و به اصطلاح «تساهل» مذهبی ندارد.»

 

د) همچنان‌که در سرمقاله نوشته‌ام، پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) با زور و جنگ و فشار از فرد یا گروهی نخواسته‌اند مسلمان شوند، حال اگر غیر از این است نمونه‌ای مستند ذکر کنید. نوشته‌اید: جنگ پیامبر و خلفا به خاطر مسلمان کردن بوده است. می‌گویم: عموم جنگ‌های پیامبر دفاعی بوده است و حتی یک مورد نمی‌توانید ذکر کنید که پیامبر با جنگ بر مردمی مسلط شده باشند و فرموده باشند هر کس مسلمان نشود، باید کشته شود. به کتب تاریخ اسلام نوشته آیه الله سبحانی و دکتر شهیدی و دیگران مراجعه کنید تا صحت این ادعا را دریابید. ذکر همه جنگ‌ها از حوصله این بحث بیرون است.

 

اما ارتداد، در مورد کافران و پیروان ادیان دیگر (که مورد بحث ما بوده است) صدق نمی‌کند. مرتد به کسی می‌گویند که مسلمان باشد (یا مسلمان شده باشد) و بعد ضروریات دین را منکر شود. حکم این فرد که از اسلام روی‌گردان شده با کسی که از اول اعتقاد نداشته و الآن نیز به اسلام اعتقاد ندارد، فرق می‌کند. برای تحقیق بیشتر روی این مطلب نیز می‌توانید به کتب فقهی و حقوقی مراجعه فرمایید.    

        ادامه دارد.

 

توضیح: کلمه «ادامه دارد» که در زیر جوابیه مدیر مسئول طلوع نوشته شده است اشاره به همان توافقی است که میان ایشان و بنده بر چاپ کامل «نقد سلسله مقالات تساهل و تسامح» حاصل شده بود که متأسفانه از عمل به آن سر باز زدند.

 

4- یک حرف

متن زیر که در واقع نقل قولی تقطیع شده از کتاب «ده گفتار» شهید مطهری است، دقیقاً زیر جوابیه مدیر مسئول هفته نامه طلوع به چاپ رسید لذا می‌توان با توجه به روحانی بودن منتقد ایشان، این گفتار تقطیع شده را ادامه جوابیه مدیر مسئول طلوع دانست.

 

در خانه اگر کس است یک حرف بس است!؟

 

عوام زدگی روحانیت از دیدگاه شهید مطهری

«روحانیت ما در اثر آفت عوام‌زدگی نمی‌تواند، چنان‌که باید، پیشرو باشد و از جلو قافله حرکت کند و به معنای صحیح کلمه هادی قافله باشد. مجبور است در عقب قافله حرکت کند، خاصیت عوام این است که همیشه با گذشته و آنچه به آن خو گرفته پیمان بسته است، حق و باطل را تمیز نمی‌دهد. عوام هر «تازه‌ای» را بدعت یا هوی و هوس می‌خواند. ناموس خلقت و مقتضای فطرت و طبیعت را نمی‌شناسد از این‌رو با هر «نوی» مخالفت می‌کند و همیشه طرفدار حفظ «وضع موجود» است.» (ده گفتار- ص259)

 

5- توضیح هفته‌نامه طلوع پیرامون نقدی بر سلسله مقالات تساهل و تسامح

 

در حالی که خوانندگان هفته‌نامه طلوع منتظر انتشار ادامه‌ این بحث دوجانبه بودند در شماره  189 این هفته نامه تنها عبارات زیر به چشم می‌خورد:

 

«نظر به اینکه حجم باقیمانده نقد فوق‌الذکر تقریباً دو برابر مطالب چاپ شده در شماره قبل می‌باشد و دو صفحه هفته نامه را به خود اختصاص می‌دهد و پاسخ آن نیز بر این حجم افزوده می‌گردد، لذا در صورتی‌که نویسنده محترم نقد مذکور زواید آن را بزداید و در یک صفحه آن را تنظیم کند در شماره‌های آتی درج خواهد گردید.»(10)


6- توضیح اینجانب درباره رفتار هفته‌نامه طلوع

این توضیح در نشریه طلبه (نشریه داخلی حوزه علمیه کازرون) منتشر شد.

با نظری به هفته‌نامه طلوع شماره 188 تاریخ 26/6/78 مشاهده می‌شود که نقد اینجانب کمتر از نیمی از صفحه را به خود اختصاص داده است و اگر مطالب باقی مانده نیز بنابر ادعای ایشان دو برابر مطالب چاپ شده باشد- که البته چنین است- بر روی هم یک صفحه از هفته نامه را به خود اختصاص می‌دهد. [با این حساب نیازی به حذف مطلبی از آن برای یک صفحه شدنش نیست.] نمی‌دانم که ایشان چگونه محاسبه کرده‌اند که دو برابر نیم صفحه را، دو صفحه می‌دانند!!! از اینها گذشته اولاً: ادعای مطلبی ممکن است به سادگی و در سطرهایی کوتاه صورت پذیرد اما پاسخ دادن به شبهه‌ها و القائات، همواره نیازمند قلم‌زنی بیشتری خواهد بود .

 

 ثانیاً: ایشان می‌توانستند همچون مطالب خویش، نقد بنده را مثلاً در چهار شماره به چاپ برسانند. بخصوص آنکه با بنده قرار گذاشته بودند که نقد را به صورت کامل منتشر کنند. لذا ای کاش قسمت دوم این نقد را چاپ می‌کردند و پاسخی نیز بر آن می‌نگاشتند، آن‌گاه شاید مطالب حیرت‌آور دیگری را نیز مشاهده می‌کردیم و یا لااقل نقد ایشان بر تمامی مطالب بنده در این مجموعه منتشر می‌شد اما افسوس که اکنون تنها باید به نقد «کوتاه پاسخ‌ها»‌ی ایشان در باب «عقیده و مرام» بپردازم.(11) 

  

طلوع

7- نقد جوابیه مدیر مسوول طلوع

این نقد با عنوان «تفسیر به رأی» در بهمن ماه 1378 در شماره پنجم نشریه طلبه منتشر شد.

 

برادر گرامی جناب آقای جعفری‌زاده

کوتاه پاسخ‌های‌(!!!) حضرتعالی را مطالعه نمودم و با وجود آنکه امید داشتم نقد اینجانب همچنان که شما را به برخی واقعیات واقف نمود باعث شود که جنابعالی به جبران مافات برآیید و قدمی جهت استحکام مبانی دینی بردارید اما برخلاف آنچه که انتظار می‌رفت با وجود آنکه حق برایتان روشن و آشکار گردیده بود به «مراء» پرداختید و لذا برخورد واجب دیدم «آن روی سکه» نقد شما را نیز آشکار نمایم.

 

1- پاسخ سراسر آکنده از متانت و ادب حضرتعالی را مطالعه نمودم و لکن از آنجا که بنا ندارم این بحث به جدل تبدیل شود و یا رنگ و بوی سیاسی بیابد از پاسخ دادن به آنها معذورم.

 

2- در پاسخ به بند اول نقد جنابعالی باید گفت تواضع علما بر ندانستن اسلام به مراتب دلالت بیشتری بر عدم تسلط و اشراف غیر از این بزرگواران بر علوم و معارف اسلام خواهد داشت.

 

3- جمله بنده را اشتباه نوشته‌اید و آنگاه از اشتباه  خود ایراد گرفته‌اید پس؛ اولاً: جمله بنده با آنچه که شما از آن اشکال نگارشی گرفته‌اید متفاوت است. ثانیاً: به فرض اشتباه بودن جمله بنده، مراتب قدردانی خویش را از حضرتعالی به جهت مطالعه دقیق آن نقد به عمل می‌آورم.  ثالثاً: نوشته‌اید: «‌همه کسانی که حتی در حد دبیرستان با جامعه شناسی آشنایی داشته باشند می‌دانند که جامعه‌شناسی از غرب آمده است.»

 

برادر گرامی آیا همه مخاطبین نشریه شما حتی همین لااقل آشنایی را دارا می‌باشند؟ و از این گذشته آیا صرف اطلاع از غربی بودن آن علوم در اصالت ندادن به آنها کفایت می‌کند؟

 

4- حضرتعالی در بند چهارم نقد خود قسمتی از نوشتار بنده را که کاملاً به هم پیوسته است از یکدیگر جدا کرده‌اید و آنگاه قسمت اول که مقدمه‌ی قسمت دوم است را به نقد کشیده‌اید و قسمت دوم را تقریباً پذیرفته‌اید در حالی‌که جدا کردن این دو بخش رعایت نکردن امانت در نقد است.

 

 برادر گرامی! هیچ کس چنین ادعایی نکرده است که علومی که از غرب به ما می‌رسد به صرف غربی بودن مذموم می‌باشند بلکه آن‌چه گفته شده است این است که در علوم انسانی آن‌چه برگرفته از تفکر و فلسفه غرب است مادامی که با اندیشه و اصول و مبانی اسلامی منافات داشته باشد و یا لااقل به امضاء اسلام نرسیده باشد قابلیت استناد، حجیت و اصالت نخواهد داشت [و نه در همه حال].

 

5- حضرتعالی در قسمتی از بند چهارم نقد خویش نگاشته‌اید که:

«... هیچ چیز برایم با دین قابل مقایسه نیست ولی در این‌گونه مباحث انسان نباید فقط خودش را ببیند بلکه باید جهانی فکر کند یعنی طوری باید از اسلام دفاع کند که حداقل نیمی از جمعیت جهان، مطالبش را معقول و منطقی دانسته و نسبت به اسلام خوش‌بین شوند نه متنفر.»

 

استاد مطهری در پاسخ به افرادی که این طرز تفکر حضرتعالی را دارند می‌فرمایند:

«... برخی دیگر که به مسائل روز توجه دارند و درباره آینده می‌اندیشند متأسفانه، سخاوتمندانه از اسلام مایه می‌گذارند؛ سلیقه روز را معیار قرار می‌دهند و به نام اجتهاد آزاد به جای آنکه اسلام را معیار حق و باطل قرار دهند، سلیقه و روح حاکم بر زمان را معیار اسلام قرار می‌دهند.»(12)

 

6- راجع به تفسیر آیه شریفه «لکم دینکم و لی دین» نگاشته‌اید: « تفسیر کردن قرآن چیزی است و استناد به آیه‌ای، چیزی دیگر» و با این بیان خواسته‌اید بفهمانید که شما استاد کرده‌اید نه تفسیر!!!

 

شگفتا مگر بدون داشتن تفسیری مطلبق با مراد خویش می‌توان به آیه‌ای استناد جست؟ برادر عزیز! این از واضحات است که هر استنادی، ملزم به تفسیری مطابق با آن استناد است و لذا برای بنده بسیار تعجب‌آور است که شخصی همچون شما با فضایلی چون ادعای لااقل 25 سال انس با معارف اسلامی و مطالعه و تحقیق[!] نداند که تفسیر مقدمه هر استنادی است!!!

 

7- خوشحالم که جهت اثبات مدعای خویش تلاش کرده‌اید تا آنجا که ممکن است به سخنان اسلام‌شناسان و مفسرین گرانقدر استناد کنید - و البته اگر بیش از این می‌یافتید، بیشتر استناد می‌جستید – و این روحیه خود نشان از نوعی اعتقاد عملی به انحصار تبلیغ دین در دین‌شناسان، مجتهدین و مفسرین دارد که البته بنده به این نوع انحصار معتقد نبوده و نمی‌باشم بلکه اعتقاد بنده آن است که همه می‌توانند درباره دین فکر کنند و از آن بالاتر، حتی تبلیغ نمایند اما تبلیغ دین توسط روشنفکران مصطلح می‌بایست تحت اشراف عالمان روشنفکر و اسلام‌شناسان واقعی باشد همچنان‌که استاد شهید مطهری در این باره می‌فرمایند:

«من با استفاده از این طبقه [روشنفکران دینی] موافق مشروطم. این طبقه می‌تواند حلقه ارتباط فرهنگ غربی و فرهنگ اسلامی واقع شود ولی مشروط به اینکه برنامه‌هایی که به وسیله این طبقه اجرا می‌شود، تحت نظارت و کنترل دقیق افرادی باشد که در فرهنگ اسلامی پرورش یافته‌اند و در علوم اسلامی اعم از تفسیر و فقه و اصول و کلام و فلسفه و ادبیات تخصص یافته اند.»(13)

 

8- از آنجا که احساس می‌کنم نسبت به استاد علامه حضرت آیت الله طباطبایی علاقه‌مند هستید و هرچند که می‌دانم تفسیر ایشان را راجع به این آیه شریفه مطالعه کرده‌اید و اثبات خواهم کرد که با وجود علم به نظر ایشان و اطلاع بر غلط بودن نظریه حضرتعالی از منظر ایشان این نقد را نگاشته‌اید و با در نظر داشتن مواردی از این قبیل، نظر علامه طباطبایی را نسبت به آیه شریفه مذکور خدمتتان بیان می‌دارم. اما قبل از بیان نظر علامه بهتر می‌دانم محل نزاع خویش را بار دیگر مشخص کنیم؛ اختلاف این جانب با حضرتعالی در آن است که شما با توجه به ادعاهایی که کرده‌اید و آن چه که در مقدمه بحثتان آورده‌اید مدعی هستید که هیچ‌گونه تعارضی میان مفهوم تساهل و تسامح در دو حوزه جامعه‌شناسی و دین لااقل در موضوعات عقیده و مرام، اقتصاد و سیاست نمی‌باشد- مگر آنکه بعد از نقد اول این جانب ادعای خویش را پس گرفته باشید و یا در آن تجدید نظر کرده باشید که البته اگر چنین باشد نشان از شحاعت، حریت و حق‌جوییتان خواهد داشت- و اما بنده معتقدم که تساهل و تسامح به آن معنایی که حضرتعالی می‌فرمایید و به آن کلیت و شمول در دین وجود ندارد، آنچه هست مدارا است و نه مداهنه و البته همان هم به در بسیاری از موارد نیازمند اجتهاد و یا تشخیص معصوم (علیه السلام) یا مجتهد است.

 

نظر مبارک علامه طباطبایی؛

در کتاب تفسیر المیزان – که حضرتعالی از ترجمه آن استفاده کرده‌اید و بنده نیز به جهت آن‌که خوانندگان محترم بهتر بتوانند از این مباحث استفاده کنند، چنین خواهم کرد- اولاً؛ راجع به اینکه خطاب آیه به گروه خاصی از کفار و نه تمامی کفار در همیشه تاریخ است، در جلد 20 ص 856 از ترجمه تفسیر المیزان آمده است:

«ظاهراً خطاب [آیه] به یک طبقه معهود و معیّن از کفار است و نه تمامی کفار، به دلیل این‌که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را مأمور کرده از دین آنان بیزاری جوید و خطابشان کند که شما هم از پذیرفتن دین من امتناع می‌ورزید (و با اینکه در این چهارده قرن میلیون‌ها کافر به دین اسلام در آمده‌اند می‌فهمیم که خطاب در آیه به طبقه معینی از کفار است).»

 

پس با این توضیحات حتماً منظور از خاص بودن مخاطبین، برای نویسنده محترم مشخص شده است. پس قرآن به گروه خاصی از کفار می‌فرماید: «...ولا انتم عابدون ما اعبد ...لکم دینکم و لی دین» نه به همه کفار در همیشه تاریخ و لذا آیه حکم کلی ندارد.

 

ثانیاً: راجع به استناد شما به تفسیر علامه در مورد دور از فهم بودن تقدیر مضاف و یا معنای جزا گرفتن دین باید عرض نمایم:

 

الف) آنچه که از جانب بنده [به هدف بیان احتمالات تفسیری مطرح در رابطه با این آیه] به عنوان یک توجیه مطرح شد، نظر برخی از مفسرین قرآن بود حال آنکه شما این نظر را به بنده نسبت داده اید.

 

 ب) حضرتعالی به گونه‌ای از پاسخ علامه استفاده کرده‌اید که این برداشت حاصل شود که علامه طباطبایی در این که از این آیه راجع به وجود تساهل و تسامح مطلق نسبت به عقیده و مرام در دین استفاده می‌شود با شما هم فکر و هم عقیده هستند در حالی که هر کس به تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 859 - دقیقاً یک خط بالاتر از همان خطی که شما مطلب خود را آن‌گونه که خواسته‌اید از آن استخراج کرده‌اید- نظری بیافکند و به تفسیر علامه راجع به این آیه‌ی شریفه رجوع کند، به میزان امانتداری حضرتعالی پی‌خواهد برد.

 

بهتر است تفسیر علامه از این آیه‌ی شریفه را یک بار دیگر با هم بخوانیم (تأکید می‌کنم: یک بار دیگر!). ایشان در این کتاب شریف می‌فرمایند:

«...در اینجا ممکن است به ذهن کسی برسد که این آیه مردم را در انتخاب دین آزاد کرده، می‌فرماید، هرکس دلش خواست دین شرک را انتخاب کند و هر کس خواست دین توحید را برگزیند[!] و یا به ذهن برسد که آیه‌ شریفه می‌خواهد به رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) دستور دهد که متعرض دین مشرکین نشود [یعنی همان معنای اعم تساهل و تسامح] و لکن معنایی که ما برای آیه کردیم این توهم را دفع می‌کند چون گفتیم آیه شریفه در مقام این است که بفرماید شما به دین من نخواهید گروید و من نیز به دین شما نخواهم گروید و اصولاً دعوت حقه‌ای که قرآن متضمن آن است، این توهم را دفع می‌کند .

بعضی مفسرین برای دفع این توهم [منظور از توهم، همان توهمی که حضرتعالی کرده‌اید] گفته‌اند: کلمه دین در آیه شریفه به معنای مذهب و آیین نیست، بلکه به معنای جزاست، می‌فرماید جزاء شما مال شما و جزای من از آن من است. بعضی دیگر گفته‌اند: در این آیه مضافی حذف شده و تقدیرش (لکم جزاء دینکم و لی جزاء دینی) می‌باشد، یعنی جزای دین شما مال شما و جزای دین من مال من. ولی این دو وجه دور از فهم است.»

 

برای توجه بیشتر خوانندگان به اصرار مکرر شما بر تفسیر به رأیتان تصویر همان صفحه از کتاب را می‌آورم و زیر قسمت‌های سانسور شده از جانب حضرتعالی خط ‌می‌کشم. [در اینجا با قسمت‌های سانسور شده با رنگ سبز و قسمت‌های ذکر شده با رنگ زرد مشخص شده است.]

 

المیزان 

 

پس علامه طباطبایی نیز با اصل تفسیر آن عده از مفسرین در رابطه با این آیه شریفه موافق بوده است لکن نحوه استدلال آنان بر دفع توهمی که برای شما پیش آمده است را نمی‌پذیرد.

 

جناب آقای جعفری! براستی آیا غلبه در یک بحث برای شما آنقدر ارزش و اهمیت دارد که به خاطر آن علاوه بر تفسیر به رأی، متوسل به تحریف کتاب با ارزشی چون تفسیر المیزان شوید و با حذف صدر و ذیل تفسیر، آنچه را که باب میلتان می‌آید استفاده کرده و نظرات علامه را در اذهان جامعه به گونه‌ای کاملاً متفاوت و حتی مخالف با آنچه که بوده جلوه دهید؟ چرا؟

 

نظر مرحوم شریعتی

9- حضرتعالی همان عملی که نسبت به تفسیرالمیزان علامه طباطبایی مرتکب شده‌اید را در مورد کتاب «تفسیر نوین» مرحوم محمد‌تقی شریعتی، تکرار کرده و نظر خود را مستند به نظر ایشان دانسته‌اید و در یک اقدام گزینشی جمله‌ای از ایشان را در تأیید نوشتار خویش نقل کرده‌اید؛ بدین شکل که:

«هیچ ملتی به اندازه مسلمین وسعت‌نظر و گذشت نسبت به مخالفانش نداشته و هیچ دینی به قدر اسلام با پیروان ادیان دیگر بی‌آزاری و مدارا و به اصطلاح تساهل مذهبی ندارد.»

 

الف) همچنان‌که خوب می‌دانید ایشان نیز در این کتاب مخاطب این آیات را گروه خاصی از کفار می‌دانند نه همه کفار در همه تاریخ، تا حدی که این سوره را در این رابطه مشتمل بر معجزه و اخبار از غیب معرفی می‌کنند. آنجا که می‌فرمایند:

«... تاریخ صدر اسلام معلوم است و شرح حال و سرنوشت این اشراف تمام مضبوط، که حتی یک نفر از این پیشنهاد دهندگان (کسانی که آیه در شأن آنها نازل شده است) ایمان نیاورده تا مرده است و یا برخی از آنها به دست مسلمانان در بدر و غیر بدر کشته شده‌اند. پس این سوره مبارکه با آنکه در نظر اول چند جمله مکرر به نظر می‌آید علاوه بر معانی وسیع و عمیقش مشتمل بر دو معجزه روشن و اخبار از غیب است یکی... و دیگری آگاهی دادن از اینکه آنان به اسلام نخواهند گروید و بعد از مرگ آنها صدق گفتار قرآن درباره‌شان معلوم شد و پیشگویی این وحی الهی به حقیقت پیوست...»

 

ب) باز هم خوب می‌دانید که ایشان در آغاز تفسیر این سوره (کافران) می‌فرمایند که:

«... صفات و اخلاق و روحیه و کردار مؤمنان و کافران کاملاً ضد و نقیض یکدیگر است و راهشان از هم جداست در این سوره به صراحت به کفار اعلام می‌شود که سازش‌کاری و همگامی ما و شما محال است.»

 

ج) و نیز می‌دانید که ایشان در تفسیر این آیه می‌فرمایند:

«... این سوره مبارکه‌، مسلمان‌ها را از مداهنه و مجامله با دشمنان دین منع فرموده و دستور صراحت و صرامت و درس و شجاعت و شهامت و قاطعیت می‌دهد و به همگی می‌آموزد که با کافران سازش و همکاری در امر دین نکنند و با کردار خود با آنان مخالفت نمایند و در گفتار از آنها بیزاری جویند.»

 

د) اما راجع به جملاتی که حضرتعالی به صورت گزینشی از ایشان نقل کرده‌اید؛

اولاً: باید خدمتتان عرض کنم که این جملات در مقام مقایسه ملت مسلمان و دین اسلام با سایر ملل و ادیان است که قطعاً هیچ ملت و دینی نسبت به مخالفان خود به اندازه ملت مسلمان و دین اسلام تساهل به معنای مدارا  ندارند.

ثانیاً: آیا حضرتعالی آن زمانی که چنین جملاتی را گزینش می‌کردید، فکر نمی‌کردید که بنده و یا هر کس دیگری ممکن است به منابعی که عنوان می‌کنید رجوع کرده باشند و یا رجوع نمایند و از نحوه تفسیر به رأیتان حیران گردند؟!

مرحوم محمد‌تقی شریعتی در ادامه این جمله که: «هیچ دینی به قدر اسلام با پیروان ادیان دیگر بی‌آزاری و مدارا و به اصطلاح تسامح مذهبی ندارد.» می‌گویند:

«... ولی دوستی و همکاری و دمسازی چیزی است و محبت و نیکی و عدالت با آنها چیزی دیگر»!

یعنی ایشان دوستی، دمسازی و سازش با کفار را جایز نمی‌دانند بلکه برخورد توأم با عدالت که در واقع نوعی نیکی و محبت نمودن است و آن هم نسبت به کفاری که به مقاتله‌ با مسلمین برنخاسته‌اند را لازم می‌دانند.

 

10- استاد مطهری در کتب «پیرامون انقلاب اسلامی»، «پیرامون جمهوری اسلامی» و... میان آزادی تفکر و آزادی عقیده و حتی آزادی بیان تفاوت بسیار قائلند و عقیده‌ای را آزاد می‌دانند که ناشی از تفکر آزاد انسان باشد نه هر تعصب و تقلیدی چون بت پرستی را. وی به این مطلب تصریح دارد که اسلام آزادی تفکر را به طور مطلق جایز می‌داند بلکه لازم می‌شمارد اما آزادی عقیده را مشروط می‌داند و در واقع با این تفصیل تساهل و تسامح مطلق را رد می‌کنند.

 

11-  حضرتعالی در قسمتی از نقد خود نوشته اید:

« نه فقط این آیه [لکم دینکم و لی دین] بلکه آیه «لااکراه فی الدین» آیه «انّا هدینا السبیل اما شاکراً و اما کفوراً» و آیه «فذکّر انما انت مذکّر لست علیهم بمسیطر» و بلکه تمام قرآن مجید «موجودیت» عقاید و مرام های مختلف را پذیرفته است نه حقانیت آنها را و...»

 

در پاسخ به این بخش از نوشتار حضرتعالی باید گفت؛

اولاً: متأسفانه هیچ یک از آیاتی که ذکر کرده‌اید، همچون همان آیه شریفه، هیچ‌گونه دلالتی بر تساهل و تسامح تعریف شده از جانب حضرتعالی ندارد.

به عنوان مثال علامه طباطبایی در رابطه با عدم دلالت آیه شریفه «لا اکراه فی الدین» بر آزادی عقیده می‌گوید:

«یکى از عجایب این است که بعضى از اهل بحث و مفسّرین با زور و زحمت خواسته‏اند اثبات کنند که در اسلام عقیده آزاد است و استدلال کرده‏اند به آیه شریفه  «لا اکراه فى الدین» و آیاتی دیگر نظیر آن... توحید اساس تمامی نوامیس و احکام اسلامی است و با این حال چطور ممکن است که اسلام آزادی در عقیده را تشریع کرده باشد؟ و اگر آیه بالا بخواهد چنین چیزی را تشریع کند آیا تناقض صریح نخواهد بود؟ قطعاً تناقض است و آزادی در عقیده در اسلام مثل این می‏ماند که دنیای متمدن امروز قوانینی تشریع بکند و آنگاه در آخر این یک قانون را هم اضافه کند که مردم در عمل به این قوانین آزادند، اگر خواستند، عمل بکنند و اگر نخواستند نکنند!!!... آیه شریفه «لا اکراه فى الدین»، تنها در این مقام است که بفهماند، اعتقاد اکراه‏ بردار نیست، نه مى‏تواند منظور این باشد که اسلام کسى را مجبور به اعتقاد به معارف خود نکرده و نه مى‏تواند این باشد که مردم در اعتقاد آزادند، و اسلام در تشریع خود جز بر دین توحید تکیه نکرده.»(14)       

                

شهید مطهری نیز در این باره می‌گوید:

«نظریه ما این است که اگر فکری و ایدئولوژی‌ای به صلاح انسانیت بود فی حد ذاته در مقام ثبوت باید تا حدی که ممکن است و به هر وسیله که ممکن است در مستقر کردن آن کوشید و این‌که در اسلام اکراه در دین نیست و یا باید اصول دین را با تحقیق انتخاب کرد نه از آن جهت است که به آزادی نباید لطمه‌ای وارد شود بل از آن جهت که ایمان حقیقتی است غیر قابل اجبار.»(15)

 

ثانیاً: کلمه «موجودیت» در این عبارات کلمه دقیقی است، «موجودیت» در این عبارت می‌تواند به دو معنا باشد. یکی آنکه بگویید این آیاتی که ذکر کرده‌اید، دلالت می‌کند بر اینکه کافر و مشرک و ... وجود خارجی دارند و دیگر آنکه اسلام آن‌ها را به رسمیت شناخته، به هیچ وجه متعرضشان نمی‌شود. [یعنی بگویید چون قرآن وجود خارجی آن ها را پذیرفته است پس در عین این که «حقانیت» آن ها را نمی پذیرد متعرضشان هم نمی شود.] اگر معنای اول منظور باشد یعنی اگر منظور نویسنده این باشد که با نگاه کردن به قرآن در می‌یابیم که کافران و مشرکان وجود داشته‌اند که صد البته صحیح و به کلی خارج از موضوع بحث است [چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟! وجود کافر و مشرک یک واقعیت اجتماعی است که برای اثبات وجود آن‌ها برخورداری از اندکی عقل کفایت می‌کند و نیازی به تمسک به آیات قرآن نیست.] اما اگر معنای دوم منظور باشد- که با ادعای نویسنده سازگاری بیشتری دارد- طبق هیچ ادله شرعی اثبات نمی‌شود.

 

نمونه‌هایی از تعرض اسلام به عقیده و مرام مشرکین

 

مگر نه آنکه حضرت ابراهیم(علیه السلام ) به بت‌شکن تاریخ مشهور است و مگر نه آنکه عمل وی مورد تحسین قرآن و سنت است و مگر نه اینکه بت، خدای کافران بوده است و مگر نه اینکه بت‌شکنی تعرض به کفار محسوب می‌گردیده است؟ مگر نه آنکه پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) پس از فتح مکه تمامی بتهای کعبه را در هم شکستند و مگر نه اینکه این کار تعرض به کفار و به تعبیر حضرتعالی تعرض به عقیده و مرامشان محسوب می شد؟

 

12- نوشته‌اید بحث مرتد از محل نزاع خارج است و دلیل این ادعا را مسلمان بودن مرتد در زمان گذشته پنداشته‌اید! [این در حالی است که بحث ما در رابطه با تعارض یا عدم تعارض اسلام با جامعه‌شناسی در بحث تساهل و تسامح بود. شما در ابتدا تساهل و تسامح را چنین معنا کردید:

«تساهل و تسامح در عقیده به این معناست که هر کس، هر عقیده‌ای دارد، چه حق و چه باطل نباید مورد بی‌مهری و تعرض قرار گیرد چون به همان دلایلی که شما عقیده کسی را باطل می‌دانید، طرف مقابل نیز عقیده شما را باطل و عقیده خود را حق می‌داند... هر کس با هر عقیده‌ای، محترمانه در کنار دیگری، با عقیده دیگر، با رفق و مدارا زندگی کند، همدیگر را تحمل کنند و در صدد تحمیل عقاید خویش نباشند. تبلیغ عقیده - و نه ستیز - برای همه آزاد است و این اساس تساهل و تسامح است.»

 

بعد هم مدعی شدید که میان تعاریف جامعه‌شناسی با اسلام تعارضی وجود ندارد. حال خود قضاوت کنید که تعابیری چون «هرکس با هر عقیده‌ای» و... تنها در رابطه با کافر و مشرک صادق است یا مرتد را هم شامل می شود؟]

 

آقای جعفری‌زاده! مگر نه‌اینکه حضرتعالی کفر و شرک را عقیده و مرام می‌دانید پس چرا دست یازیدن مرتد به عقیده و مرام جدید باعث حکم به اعدام وی از جانب شرع می‌گردد؟ پس تساهل و تسامح با مرتد چه می‌شود؟ شما که مدعی عدم تعارض جامعه‌شناسی با دین در این باب هستید پاسخ این سخن را با جامعه‌شناسی غربی بدهید نه با حقوق اسلامی.

 

 13- اما در مورد جنگ‌های پیامبر(صلی‌الله علیه و آله) و ائمه معصومین(علیه السلام) ظاهراً حضرتعالی توهم کرده‌اید که بنده ادعای کشور گشایی مسلمانان و کشت و کشتار مخالفین توسط مسلمین به انگیزه‌ اجبار بر مسلمان نمودن آنان را کرده‌ام (البته شاید منشأ این توهم حضرتعالی قصور در بیان یا تساهل در اداء منظور از جانب بنده بوده باشد) لذا در این رابطه باید خدمتتان عرض کنم که؛

 

اولاً: آنچه بنده نگاشته‌ام راجع به آن دسته از جنگ‌هایی است که مسلمین با اذن و یا تأیید یکی از معصومین(علیه السلام) جهت سرکوبی کفار و مشرکین و نه سایر ادیان الهی انجام می‌داده‌اند که برخی از آن جنگ‌ها، فقط و فقط به جهت کافر و یا مشرک بودن آنها صورت می‌پذیرفته است و نه آن‌گونه که حضرتعالی ادعا کرده‌اید به خاطر بر هم زدن نظم عمومی.

 

اجبار بر پذیرش دین جایز نیست.

 

ثانیاً: راجع به آن دسته از جنگ‌هایی است که برای تغییر نظام حاکم بر کشورهای دیگر به نظام اسلامی، به انگیزه فراهم کردن فضای تبلیغ برای مسلمین در آن کشورها جهت گسترش عقیده و مرام مسلمانی صورت می‌پذیرفته و البته ادعای اجبار بر مسلمان نمودن پیروان سایر ادیان الهی و حتی کفار و مشرکین به زور شمشیر و سرنیزه ادعایی بی‌اساس و حتی متعارض با معنای آیه شریفه «لا اکراه فی الدین» است چرا که آنچه برای اسلام در مرتبه اول اهمیت قرار داشت، دست برداشتن از شرک و بت‌پرستی و سست کردن پایه‌های عقاید آنان بود و در مرحله بعد موحد و مسلمان شدن چرا که پذیرش اسلام می‌بایست همراه با شناخت و معرفت باشد نه با زور و اکراه.

 

حال جهت اطمینان حضرتعالی گوشه‌ای از کتاب تفسیر نمونه حضرت آیت الله مکارم شیرازی (حفظه الله) جلد 20 صفحه 206 را که در مقام بیان و توضیح جنگ‌های مختلف مسلمین و عدم تعارض آن جنگ‌ها با آیه شریفه «لا اکراه فی الدین» می‌باشد را خدمتتان ارائه می‌دارم.
 «اصولا اسلام در سه  مورد توسل به قدرت نظامی می‌جسته است:
1- در مورد محو آثار شرک و بت‌پرستی زیرا از نظر اسلام بت‌پرستی یک دین و آیین نیست بلکه یک انحراف و بیماری و خرافه است و هرگز نباید اجازه داد، جمعی در یک مسیر صد درصد غلط و خرافی پیش روند و به سقوط کشانده شوند لذا اسلام بت‌پرستان را از راه تبلیغ به سوی توحید دعوت کرد و آنجا که مقاومت کردند متوسل به زور شد، بت‌خانه‌ها را در هم کوبید و از هر‌گونه تظاهری به نام بت و بت‌پرستی جلو گیری کرد، تا این بیماری روحی و فکری به کلی ریشه‌کن گردد و آیات قتال با مشرکین مانند 189 بقره: «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة» (به کارزار با مشرکین ادامه دهید تا آنکه شرک از اجتماع برافتد) نظر به همین موضوع دارد...
2- در برابر  کسانی‌که نقشه نابودی و حمله مسلمانان را می‌کشیدند دستور «جهاد دفاعی» و توسل به قدرت نظامی داده شده است و شاید بیشتر جنگ‌های اسلامی در زمان پیامبر(صلی‌الله علیه وآله) از همین قبیل باشد به عنوان نمونه جنگ احد، احزاب، حنین، موته و تبوک را می‌توان نام برد.
 3- برای کسب آزادی در تبلیغ، زیرا هر آیینی حق دارد به طور آزاد و به صورت منطقی خود را معرفی کند و اگر کسانی مانع از این کار شوند می‌تواند با توسل به زور این حق را به دست آورد.»

 

 برای روشن‌تر شدن مطلب می‌توانید به کتاب «فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام(صلی‌الله علیه و آله) نوشته حضرت آیت الله سبحانی صفحه 469 راجع به جنگ مسلمین به فرمان پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) و فرماندهی امیرالمؤمنین (علیه السلام) جهت شکستن بت قبیله «طی» مراجعه کنید. ایشان در آن کتاب در بیان این جنگ می‌نویسد:
«پیامبر از قبل، اطلاع داشت که در میان قبیله «طی» بت بزرگی هست که هنوز ارادت گروهی به آن باقی است از این نظر، افسر خردمند و ورزیده خود را با صد و پنجاه سواره نظام مأمور تخریب بت‌خانه و شکستن بت قبیله نمود...»
 
و یا به صفحه 383 از همان کتاب راجع به نامه پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) به خسرو پرویز، کسری و پادشاه ایران و دعوت وی به آیین اسلام مراجعه کنید، آن‌جا که پس از دعوت وی به اسلام می‌فرمایند:
«...اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از اینان و اسلام سر برتافتی گناه ملت مجوس بر گردن توست.»
و نیز می توانید به مثال‌های بسیار دیگر که مجال بیان آنها نیست مراجعه کنید.

14- اما راجع به پیمان صلح حدیبیه، باید خدمتتان عرض کنم که هر چند تهیه و تنظیم این پیمان سراسر از مدارای پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) با کفار و مشرکین بود اما این مدارا هرگز دلالت بر به رسمیت شناخته شدن آیین کفار مکه از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله ) نبود بلکه پیامبر مکرم اسلام (صلی‌الله علیه و آله) از امضاء این پیمان اهداف بسیار بالا و والایی را دنبال می‌کردند که ارزش و اهمیت آن پیمان بعدها بر مسلمین آشکار گردید و کفار و مشرکین مکه نیز به اشتباه خویش در مورد امضا این پیمان واقف گردیدند!

15-  برادر گرامی جناب آقای جعفری‌زاده! چه نیکو بود به خاطر یک نقد ساده این‌چنین بر نمی‌آشفتید که باعث شود اساس روحانیت را به واسطه نقد یک طلبه‌ی ساده این‌گونه زیر سئوال ببرید.

برادر گرامی! استاد شهید مرتضی مطهری در همان کتاب ده گفتار که شما عوام زدگی روحانیت را از آن تقطیع کرده‌اید و در همان مقاله چنین می‌نویسند:

«آنچه گفته شد [راجع به عوام زدگی روحانیت] به معنی این نیست که خدای نخواسته در افراد روحانی ما نسبت به سایر طبقات نقیصه‌ای هست، بلکه خود این مقاله دلیل این است که نویسنده هر انتظار اصلاحی دارد از این سلسله جلیله است.»(16)

 

و یا در همان کتاب می‌فرمایند:
«این بنده... همه افتخارش این است که در سلک این طبقه منسلک است و خوشه‌چینی از این خرمن به شمار می‌رود... و در حوزه‌های علوم دینی عمر خویش را به سر برده.»(17)

 

آری در حوزه‌های علمیه نیز همچون سایر جوامع و مجموعه‌ها افرادی را می‌توان یافت که با کل مجموعه هم‌خوانی و هم‌گرایی ندارند اما به قول دکتر شریعتی شما هیچ قرار داد ننگین و استعماری را نمی‌توانید بیابید که پای آن قرار داد را یک روحانی امضاء کرده باشد بلکه این‌گونه قرار‌دادها سرشار از امضای روشنفکران غرب‌زده‌ای است که از مهم‌ترین دغدغه‌هایشان مبارزه با روحانیت تشیّع و کاستن از نفوذ کلام و بیان آنان است.
رضا صنعتی

3/9/78

پی‌نوشت:

1-  هفته نامه طلوع: شماره 180

2- همان: شماره 181

3- همان: شماره 182

4- همان: شماره 184

5- کشف الغطاء 343 و فصلنامه فقه: شماره 3، ص 329

6- دکتر شریعتی جستجوگری در مسیر شدن: ص 30-29

7- مجموعه استفتائات: ج 2، صفحات 136 و 137

8- خطبه‌های نماز جمعه تهران: 9 مهر 1378.

9- هفته نامه طلوع: شماره 188، 26 آبان 1378.

10- همان: شماره 189، سوم آذر ماه 1378.

11- ماهنامه داخلی طلبه: شماره 5، بهمن ماه 1378.

12- بررسی اجمالی نهضت‌های صد ساله اخیر: ص 91.

13-  سیری در زندگی استاد مطهری:  ص 210.

14- ترجمة المیزان: ج : 4،  ص 184 و 185.

15- یادداشت‌ها: ج 2 ، ص 317،  شماره 21.

16-  ده گفتار: ص 273 .

17-  همان: ص240