امروز با پیشرفت علمی و تولید ابزارهای ارتباطی قوی، هرکدام از ما یک رسانه شدهایم. گوشی همراهی که در دست تکتک ماست هم میتواند سبب بیداری برخی وجدانهای خفته شود و هم میتواند نمایشگر بیرحمی ما باشد. مهم این است که ما خود چه بهرهای از دین، انصاف، محبت، رحم و انسانیت داشته باشیم و آبرو، حیثیت و شخصیت دیگران در نگاه ما از چه جایگاهی برخوردار باشد. هرکدام از ما به صورت طبیعی از شخصیت و آبروی آنهایی که دوستشان داریم پاسداری میکنیم. این البته هنر نیست. این در واقع پاسداری از تعلقات خودمان است. سنگ محک من و تو اما آنجایی است که میتوانیم با آبرو و حیثیت افرادی که تعلقی بدانها نداریم، بازی کنیم.
اگر کسی، خانه و سرپناه دیگری را خراب کرد، می شود آن را بهتر از قبل ساخت اما آبرو و شخصیت لگدمال شدۀ دیگران توسط من و تو را به این راحتیها نمیتوان جبران کرد.
به راستی ما جدای از شعار دادن و ژست طرفداری از کرامت انسانی و حیثیت ایمانی دیگران گرفتن، چقدر با آنها که سلایق و عملکردشان را نمیپسندیم مهربان و باانصافیم؟
بیایید در خلوتمان این پرسشها را با خود مرور کنیم:
من تاکنون به بهانههایی چون آزادی، نقد کردن دیگران، عدالتطلبی، دفاع از دین یا انقلاب با آبروی چند نفر بازی کردهام؟!
از نقدها، نوشتهها و مطالبی که منتشر میکنم چقدر بوی محبت، اصلاح و خیرخواهی استشمام میشود و چقدر بوی کینه، دشمنی و خالی کردن دق دلی؟!
آیا من در اظهارنظرها، نوشتهها و یا در مطالبی که با گوشی همراهم منتشر کردهام، بسیاری از شخصیتهای علمی، فرهنگی و سیاسی غیرهمفکر خود را با دیدن کوچکترین خطا و نقطه ضعفی، از حیثیت ساقط نکردهام؟!
آیا آنگاه که مواضع سیاسی شخصیتی را نپسندیدهام، سایر امتیازات وی را نیز نفی نکردهام و او را به کلی از چشم دیگران و از هرگونه صلاحیتی نیانداختهام؟!
آیا به شعارهایی که خود را طرفدارشان مینمایانم واقعاً پایبندم؟! شعارهایی چون آزادی، زنده باد مخالف من، رأی مردم، اسلام، اخلاق، ارزشهای انقلاب، رعایت کرامت افراد، گردش نخبگان و تجلیل از آنها، شایسته سالاری و بسیاری دیگر از شعارهای زیبا و دلفریب را در حق آنها که منتقدشان هستم چقدر رعایت کردهام؟!
چقدر به سلیقۀ اکثریت مردم در آنجا که مخالف با رأی من بوده احترام کردهام؟! آیا در چنین مواردی اکثریت مردم را بیبصیرت و فریب خوردۀ این و آن ننامیدهام؟!
آیا بخاطر دشمنی با اشخاص حتی انقلاب و بسیاری از دستاوردهایش که محصول زحمات، ایثار، از خودگذشتی و جانفشانی اکثریت مردم بوده است را نفی نکردهام؟!
آیا پیشگامان انقلاب، جنگ، ایثار و شهادت را تجلیل کردهام یا با کمترین اختلاف سلیقهای گفتهام میزان حال فعلی آنهاست و حال امروزشان خراب؟!
دربارۀ چند نفر تنها با اعتماد به ادعاهای دیگران قضاوت کردهام و اینگونه قضاوتها را چقدر نشر دادهام؟!
به صرف اختلاف سلیقه با دیگران به چند نفر برچسبهایی چون ضد آزادی، دیکتاتور، متحجر، خشونت طلب، دگم، انحصارطلب، متقلب، دروغگو، لیبرال، بیدین، منحرف، خائن، ترسو، فاسد، فتنهگر، لاابالی، غربگرا، اشرافی، غارتگر بیتالمال، دزد و... زدهام؟! نمیگویم چنین عناوینی در جامعۀ ما مصداق خارجی ندارند، نه! اما چرا اینقدر برچسب زدن به دیگران و توهین و اهانت به آنها و تقطیع و تحریف سخنانشان برایمان آسان شده است؟!
اگر من صاحب منصبی هستم که هر گفته و کلامم برای مریدانم الگو میشود، چقدر به این نکته دقت کردهام که اگر من شاخۀ درختی را بشکنم، مریدانم آن درخت را از ریشه برخواهند کند؟! اگر من متلکی غیرمستقیم به کسی بگویم، مریدانم حیثیت او را بر باد خواهند داد؟!
به راستی من آبروی چند متهم را پیش از اثبات جرم در هر محکمهای به تاراج بردهام؟! آیا هرکس به عنوان متهم به دادگاه یا مراجع قانونی احضار شد، لزوماً مجرم است؟! آیا من حق دارم نامش را جار بزنم؟! آبروی خود و خانوادهاش را به باد دهم؟! آیا به این فکر کردهام که با این روش، او حتی اگر تبرئه هم بشود، دیگر آبروی ریخته شده را به این آسانیها نمیتوان جمع کرد؟! بگذریم از اینکه حتی پس از اعلام مجرمیت نیز احتمال خطا در حکم هر قاضی و دادگاهی وجود دارد.
آیا اینها و موارد بسیار دیگر از این قبیل ظلم نیست؟! آیا من در این ظلمها شریک نیستم؟! آیا ما نسبت به هم بیرحم نشدهایم؟!